img
img
img
img
img
محمد صالح علا

نظریه‌ی مشترک مولوی و برشت

محمد صالح‌علا

اطلاعات:  می‌خواهم برای خوشآمد شما شیرین‌کاری کنم و به یک عنصر مشترک، زیرنظر یکی دو نفر اندیشه‌ورز دور از هم بپردازم. نظریۀ مشترک «برتولت برشت»، تئاتری نظریه‌پرداز آلمانی و «جلال‌الدین محمد مولوی»، شاعر معنی‌گرای ایرانی.

برشت برخلاف بیشتر یا همۀ نظریه‌دارهای پیش از خود، حتی نظریه‌پرداز آهان‌آهان‌دار معاصر خودش «استانیسلاوسکی»، به ما تماشاچی‌ها می‌گوید که شما نباید مجذوب قصه و قهرمان نمایشی بشوید که برای‌تان اجرا می‌شود.

شما نباید بی‌اختیار احساسی بشوید، گریه کنید، بخندید و دست به اقدام‌هایی بزنید همسو با خواسته‌های قهرمان قصه. خود او روشی را پیشنهاد می‌کند تا مانع انگیزش عواطف کلیشه‌ای ما تماشاچی‌های ارجمند 
نمایش شود. 

او از ما می‌خواهد که جذب محتوای پیام اصلی قصه شویم. عنوان این شیوه «فاصله‌گذاشتن» یا شاید «آشنایی‌زدایی» است. شاید به زبان ما این عناوین، ترجمه ناقصی باشد، اما به وسیله ابزار نمایش، نورپردازی، وسایل صحنه، دکور و… قهرمان قصه، دیگر نمی‌تواند به هر جا که دلش خواست، ما را دنبال خود بکشاند.

مثلاً بازیگر در ابتدای هر جمله بگوید: «می‌گوید» یا «گفته» تا ما را ملتفت کند که خود او قهرمان قصه نیست، سخن دیگرها را به ما انتقال می‌دهد تا ما گمراه یا محسور قصه قهرمان نشویم. بدانیم آنچه پیش روی ماست، نمایش زندگی است،  خود زندگی نیست. در نتیجه فرصت بدهیم عقل نفس تازه کند و درباره آنچه نشان‌مان می‌دهند، خودمان قضاوت کنیم. 

مولانا هم چنین نظریه‌ای دارد. او هم قصه‌ها را به نقل از سوم شخص غایب برای ما بازگو می‌کند. حتی اگر آن سوم شخص غایب، خود او باشد: «بشنو از نی چون حکایت می‌کند».

«نی»ی که خود اوست. او که حدیث راه پر خون می‌کند. قصه‌های لیلی و مجنون می‌کند. مولوی هم می‌گوید که خواننده جان این قصه‌ها جهانی است. مثل شعبده‌بازی که شما را مجذوب خود می‌کند. قصه جام است باید متوجه نوشاکی باشید که در آن ریخته‌ام:
ای برادر، قصه چون پیمانه است 
 معنی اندر وی بسان دانه است 
دانـۀ معنـی بگیـرد مـرد عقـل 
ننگرد پیمانه را گر گشـت نقـل 

که آدمیزادۀ اهل معنی، انسان عاقل برای آنچه می‌بیند و حتی می‌شنود، عقل را میانجی می‌کند:
تو به صورت رفته‌ای‌ای بی‌خبر 
                        زان ز شاخ و معنی‌ای بی‌بار و بر…
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم 
                         تا که بی این هر سه با تو دم زنم…

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  نظریه‌ی مشترک مولوی و برشت

برشت برخلاف بیشتر یا همه‌ی نظریه‌دارهای پیش از خود به ما تماشاچی‌ها می‌گوید که شما نباید مجذوب قصه و قهرمان نمایشی بشوید که برای‌تان اجرا می‌شود.

  تجمل مرگ، فقر اندوه

شاید وقت آن رسیده که بپذیریم؛ شکوه مرگ، در صداقت سوگواری است، نه در صحنه‌سازی مراسم.

  حنجره زخمی تغزل

مروری بر زندگی و آثار حسین منزوی در بیست و یکمین سال خاموشی

  در کارگاه «خیالِ» سعدی و سپهری!

تنها سال‌ها و ماه‌ها نیستند که فصلبندی دارند، آدم‌ها هم همین‌اند.

  فروشگاهی مدرن در شهری کم‌آشنا

سفر در دل خراسان بزرگ، در تاریخ غرقت می‌کند.