درسگفتار سیزدهم
اندر هفتخوان رستم
سخنران: دکتر سجاد آیدنلو
جلسهی سیویکم، سیودوم
زمان: ۸۷/۷/۲۴، ۸۷/۸/۱
هفتخوان، داستانهای روایتگونه و منشوری از هند و اروپایی است که خاستگاه اصلی آن از هند و اروپا منشا گرفته ولی گاهی غیر هند و اروپایی است و مشهورترین مصادیق آن در روایات ایرانی و در هفتخوان رستم مشاهده میشود.
دکتر سجاد آیدنلو در نشست «گفتار اندر هفتخوان رستم» گفت: داستانهای هفتخوان یا چندخوان در ادب فارسی مطرح میشود و پهلوان یا پهلوانزادهای برای رسیدن به جایی یا رهانیدن کسانی از بند باید مراحل و دشواریهایی را پشت سر بگذارد.
وی که در سیزدهمین مجموعه از درس گفتارهای فردوسی در شهرکتاب مرکزی سخن میگفت، با اشاره به هفتخوان رستم افزود: در هفتخوان مضمون را بنمایه اساطیری هفت یا چند خوان مینامند که مشهورترین آن دو داستان هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار است.
آیدنلو خاطرنشان کرد: محققان و ایرانیان در این زمینه اختلاف دارند که هفتخوان اسفندیار تقلیدی از هفتخوان رستم تلقی میشود یا نه. اسفندیار در آیین زرتشتی و آیین مذهبی مطلوب بهشمار میرود و موبدان برای اینکه اسفندیار پهلوان دستکم از رستم نداشته باشد، به تقلید از وی برای پهلوان دین خود داستان هفتخوان در نظر گرفتهاند. عدهای نیز معتقدند داستان هفتخوان رستم به تقلید از اسفندیار ساخته شده ولی زمینه مقبول در این هفتخوانها این است که هر دو داستان را اصیل بپنداریم نه اینکه بگوییم دیگری از آن تقلید کرده است.
این استاد دانشگاه ارومیه یادآور شد: در نظامهای زندگی و قبیلههای کهن، پهلوان جوان برای اثبات بلوغ یک دوره گذار را باید طی میکرد و بعد از گذراندن آزمونها و دشواریها به پهلوان مقبول جامعه خود تبدیل میشد. از این رو، روایات ملی و پهلوانی بر مقام جهان پهلوان نائل میشود. هر پهلوانی ناگزیر بود بعد از بلوغ، آیینهای خوان داشته باشد و در بنمایههای اساطیری در میان ملتهای مختلف، معروفترین نمود داستان هفتخوان رستم و اسفندیار است. از همین روی برای بسیاری از پهلوانان به قول دکتر «سرکاراتی» مطابق سنتهای بسیار کهن رایج در میان مردمان هند و اروپایی رفتار میکرده و هر پهلوان ناگزیر بوده که بعد از برنا شدن، هفتخوانی بر مبنای الگوی از پیش پرداخته دیرین داشته باشد.
وی افزود: بخش پادشاهی کیکاوس در شاهنامه، در بردارنده بسیاری از شیرینترین و داستانیترین افسانههای شاهنامه است. کیکاوس که صد و بیستسال پادشاهی میکند، پادشاهی است کنجکاو، اندیشهمند و نوجو که کاشف اندیشهها و افقهای جهانی تازه است. شتافتن رستم به مازندران برای رهانیدن کیکاوس و سپاهش و گذر کردن از هفتخوان شگفتانگیز، از داستانهای آغازین این بخش از شاهنامه است.
آیدنلو به نمونههایی از این خوانها در روایات ایرانی اشاره کرد و گفت: فردوسی در شاهنامه این هفتخوان را به زیبایی به تصویر کشیده است که چگونه رستم برای رها کردن کیکاوس از بند دیوان، بر رخش نشست و به شتاب رو به راه گذاشت. رخش، شب و روز میتاخت و رستم دو روزه راه را به یک روز میبرید و بعد از گذشتن از هفتخوان که خوان نخست بیشه شیر، خوان دوم بیابان بی آب، خوان سوم جنگ با اژدها، خوان چهارم زن جادو، خوان پنجم جنگ با اولاد، خوان ششم جنگ با ارژنگ دیو و خوان هفتم جنگ با دیو سفید است، رستم توانست کیکاوس را از بند برهاند و گروهی بسیار از دیوان و جادوان را برخاک هلاک اندازد.
وی افزود: فرامرز، پسر رستم دارای دو هفتخوان است. این پهلوان از بیشه شیران، گرگها، نرهغول، بیابان گرم، برف و یخبندان، کرگدن و اژدها عبور میکند و مرحله بعدی در ششخوان طی میشود و بیابان بیراه، مواجهه با نوشدارو، زمینی تیره، سرزمین سنج، فردی به نام سفور و برهمن گنبدنشین، مراحل رسیدن او به جایگاه نهایی را به تصویر میکشد.
این اسطورهشناس یادآور شد: رستم برای بار دوم در جهانگیرنامه در راه مغرب زمین باید دشواریها را بگذراند و پنجخوان هفتاد شیر، کوه، اژدها، ده هزار کشف(لاک پشت) و بیابان را پشت سر بگذارد و موفق و پیروز آزمونها را طی کند.
این استاد دانشگاه به هفتخوان بهمن اشاره کرد و گفت: بهمن برای رسیدن به دخمه رستم و نیاکانش برخلاف همه روایات، بنمایه آرام و بیخونریزی دارد. وی باید از کوه بلور که نور خورشید را منعکس میکند، بگذرد. این کوه بلور حتی پرندگان را میسوزاند، سپس کوه زنبوران، دریای ژرف، کوه سگساران، کوه جادوگران، جزیره دوال پایان و جزیره گلیمگوشان را طی کند.
آیدنلو سپس به ششخوان جمشید اشاره کرد و گفت: جمشید در جمشید و خورشید سلطان برای رسیدن به معشوق از شش خوان منزلگاه پریان، اژدها، اکوان دیو، ملاقات با راهب، گرفتاری در دریا و ماندن در بیشه میگذرد. در پنجخوان سام در سامنامه، سام از بهشت شداد، دیو رهدار، سگساران، نیمهتنان، سمندان دیو و دره پرآتش برخورد میکند.
وی افزود: جهانبخش، پسر فرامرز برای برون آوردن رخش از طلسم مرجان جادو در طومار هفت لشکر به هفتخوان میرود، شیر، گرازان، بیابان، نیمه دیو و نیمه غول، زنگبان، طلسم تور و دو گرگ مراحل گذر جهانبخش از هفتخوان است.
این شاهنامهپژوه یادآور شد: هفت دربند دشوار برای رسیدن به ملک ختا، در اسکندرنامه منسوب به منوچهرخان حکیم است که یکی از مراحل، عبور از زمهریر است؛ مشابه برف و یخ بندان در هفتخوان اسفندیار و فرامرز است.
وی افزود: ابومسلم در نوجوانی از هفت آزمون سربلند بیرون میآید و این هفتخوان به معنای عبور متوالی از مراحل برای رسیدن به هدفی نیست بلکه اعمال و آزمونهایی برای تواناییها، آشناسازی و تشرف است. سید جنید در ابومسلمنامه از هفت طلسم پیروز میگذرد و شیرویه نامدار برای رهاندن معشوق از دست مهتر پویان هفت طلسم او را میشکند.
آیدنلو یادآور شد: اصالت و تقلیدی بودن نمونههای ایرانی مضمون هفت و یا چند خوان است که طرح بنمایه یک الگو و استناد غالب منظومههای پهلوانی است و نمیتوان با قاطعیت موضوع تقلید از دو داستان شاهنامه را مطرح کرد بلکه در این میان پنجخان رستم در جهانگیرنامه دلایلی چون انتساب مجدد چندخان به رستم، ساخت عامیانه جهانگیرنامه و تأخر این منظومه نسبت متون دیگر است.
این شاهنامهپژوه به ساختار، نوع موانع و خطرات روایات ایرانی اشاره کرد و یادآور شد: عناصر اصیل و اساطیری مانند اژدها، دیو، سیمرغ، سگساران، زن جادو و… است و عجایبالمخلوقات، افسانهای مانند نرهغول، موران پیل پیکر، انواع پتیارگان که حاصل قوه تخیل یا باورهای مردمان آن عصر درباره این موجودات بوده است.
بر این اساس که داستانهای حماسی و پهلوانی از تأثیر شرایط زمان تکوین یا نقل و رواج شفاهی آنها بیبهره نیستند و عناصر شر و زیانبار یا دشواریهای روزگار ایجاد یا بازگویی این روایات نیز جزو این دسته است. مثلا انسان باستانی که از خطر شیر و گرگ در امان نبوده پیوسته کشتگاه خود را در معرض حمله گرازها میدیده و گذشتن از دریاهای ژرف و بیابانها و مواجه با سرما، سیل و برف انبوه برای او دشوار بوده است.
این استاد دانشگاه افزود: پر تکرارترین دشواری داستانهای ایرانی، هفت یا چندخوان کشتن جانوران و موجودات اساطیری و افسانهای و در میان آنها به لحاظ بسامد به ترتیب دیو، شیر و اژدها و سپس رویارویی با بلاهای طبیعی و از میان آنها بیش از همه گذشتن از بیابان گرم است. موضوع بودن همراه و راهنما برای پهلوان در مسیر چندخان گرگسار، جمهور برای شهریار، تیس یاور هوانی، آزادمهر برای رستم در جهانگیرنامه و مهراب برای جمشید که با بنمایه دوست و دستیار پهلوان و اژدهاکشی که بن مایهای هند و اروپایی است هماهنگ محسوب میشود.
وی یادآور شد: نکته ظریف در داستانهای ایرانی هفت یا چندخوان پهلوان در خوان سوم با اژدها و رستم، اسفندیار، شهریار و پنج خوان رستم در چند داستان تکرار شده و سه در سنتهای هند و اروپایی و نمادشناسی اعداد و اژدها پتیارهای مذکر و علت آن مضمون دخترخواهی و دختر ربایی است و زن جادو در خان چهارم جلوهگر میکند. الگوی هفت و یا چندخان در روایات پهلوی غیرایرانی نمونههای متعدد دارد. مشهورترین نمونه آن ۱۲ خان هرکول، بلور و خوان در ایلیاد از چهار آزمون سخت، ادیسه و همراهانش در راه بازگشت از هشت خطر، تزه پهلوان یونانی در مسیر عزیمت به وطن از هفتخوان، کوچولین ایرلندی و پنج منزل دشوار و جگوا گسترخان پهلوان مغولی هفتخوان.
وی افزود: پرتکرارترین بحث درباه بنمایه هفتخان در فرهنگ و ادب ایران و سنت مطالعات ایرانی، وجوه شباهت و ارتباط آن با هفت وادی سلوک و هفت مرحله مهری است. نظریات و نگاهها نیز روششناسی تعبیر یا تأویل هفتخان رستم به هفت منزل سلوک، هفتخان و هفت مرحله مهری و الگوی هفت وادی، هفتخان و هفت وادی بازتابی از هفت زینه مهری است. شناخته شدهترین منبع هفت وادی سلوک، منطقالطیر است ولی تقسیمبندی مراتب سلوک در قالب یا وادی سابقه کهنتری دارد و حتی پیشینه مکتوب آن مقدم بر قدیمیترین مأخذ نقل داستان هفتخان یعنی شاهنامه است. ظاهرا محمدبن علی حکیمترمذی (وفات ۲۵۵ یا ۲۸۵) برای نخستینبار در رساله منازل القاصد الی الاشعار منازل سلوک را هفت عقبه نوشته و تعبیراتی مانند هفت مرحله شهر دل، شش عقبه و… در دیگر متون صوفیانه مقدم بر منطقالطیر دیده میشود. با توجه به سابقه طرح هفت مرحله در متون عرفانی و تکرار آن، در بحث هفت وادی، هفتخوان و هفتزینه دقیقگر این است که بیآنکه لزوما در پی اثبات به وجه شبه مشترکی و این سه موضوع را نمودهایی از یک مسأله میداند.
آیدنلو افزود: با این حال به دلایلی مانند مشابهت صوری هفتخان با هفت وادی به ویژه اشتراک در شعار مراحل، غلبه گرایشها و اندیشههای عرفانی در برهه دیریازی از تاریخ فرهنگ ایران، نفوذ گسترده شاهنامه در جهات گوناگون فرهنگ و ادب ایران دو روایی هفتخوان شاهنامه قابلیت تأویل یافته است. از نمونههای دیر ترکیبات هفتخوان عقل، هفتخوان عشق، در شعر خاقانی و شهریار است. نکته توجه نشده در مقایسه هفتخوان و هفت وادی تفاوت شعار مراحل و خوانهای پیش روی پهلوان که غیر از هفت، پنج، شش و ده نیز به تصویر کشیده شده است. قلمرو تفسیر هفتخوان منحصر به گزارشهای حکمی و عرفانی نیست و در یکی از روایات شفاهی، مردمی، هفتخوان، هفتغار انگاشته شده که دیوسپید در هفتمین غار بوده است. یکی از پژوهشگران مکتب تاریخیانگاری شاهنامه، هفتخوان رستم را شکل داستانی رویداد تاریخی فتح کاشمر و ختن در حدود سالهای (۱۱۴-۱۱۶ م) دانسته است.
وی خاطرنشان کرد: تأویل و تفسیر هفتخوان ویژه فرهنگ ایران نیست، مشهورترین نمونه آن در روایات غیرایرانی و دوازدهخوان هرکول بر پایه معتقدات نجومی ناظر بر حرکت و مسیر خورشید در بروج دوازدهگانه که نکته روش شناختی در تفسیر داستان هفتخوان که دیگر نباید تفسیر عرفانی کرد بلکه باید در تأویلات محقق کرد.
وی به املای هفتخوان اشاره کرد و گفت: مصداق گروهی این گروهی آن پسندند، شده و شاید از همین روی فرهنگستان در فرهنگ املایی خط فارسی هر دو وجه خان و خوان را صحیح دانسته است. برهان قاطع در توجیه صورت خوان نوشته را به سبب آنکه از هر منزلی که میگذشت به شکرانه آن ضیافتی و مهمانی میگرفت. الگا دیویدمن هم که معتقد به این املای خوان است که از هفت وعده غذا یا هفت ضیافت سخن گفته است. نقد این توجیه و تعلیل در این است که هفت مرحله دشوار و خطرخیز که بر الگوی آزمون بلوغ و تشرف پهلوان نوبرناست با عنوانی نامیده شود که وجه تسمیهاش با بزم و خورد و نوش مرتبط باشد نه تنها پذیرفتنی نیست بلکه به دلیل تضاد و باژگونگی در نامگذاری مضحک است. در نمودهای متعدد این مضمون که برخلاف داستان اسفندیار که پس از هر مرحله باده میگسارد نشانی از ساغر و سفره نیست و خوان چه توجیه و تسمیهای خواهد داشت. عدم توجه معتقدان این املاء به دیگر نمونههای داستانی چندخان و تحلیل اساطیری آن است.
وی به بررسی مأخذ کهن و نسخ پرداخت و گفت: ثعالبی در سرنویس داستان هفتخان اسفندیار، آن را خان نوشته و چون به نظر دکتر خالقی مأخذ او در نقل این روایت شاهنامه ابومنصوری بوده، میتوان حدس زد که املای ترکیب در شاهنامه ابومنصوری هم به این شکل است. از هفده دستنویس شاهنامه ۱۵۶ نسخه مبنای کار خالقی و سعدلو در حاشیه ظفرنامه در سرنویسهای هر دو داستان و ابیاتی از هفتخان اسفندیار، غالبا املای خوان آمده است. بنداری نیز در ترجمه عربی خود در داستان هفتخوان اسفندیار، خوان نوشته پس نتیجه به استناد ضبط غالب دستنویسهای شاهنامه این نکته که بسیار بعید است کاتبان خوانندگان همه آنها به اتفاق ضبط مادر نسخه خویش را از خان به خوان احتمالا فردوسی یا کاتب احتمالی او هم خوان نوشته بوده است.
وی افزود: چرا فردوسی محتملا برخلاف املای مأخذ اصلی خویش خان ابومنصوری خوان نوشته است و در روزگار فردوسی در واژه خوان تلفظ میشده و او شاید برای رعایت غنای بیشتر موسیقی قافیه که از ویژگیهای شاهنامه است. خان را خوان نوشته تا با قافیههای مصراع دوم جوان، خوان، مخوان و خوان هماهنگتر باشد و املای کلمه را فدای موسیقی قافیه کرده است. پس از فردوسی و به تأثیر از دستنویسهای شاهنامه در متون ادبی مثلا دیوان خاقانی، تاریخی مجملالتواریخ و بعضی از فرهنگها لغتشاهنامه، برهان قاطع، املای ترکیب، خوان است و این را باید املای سنتی ترکیب شمرد. اما امروز در رسمالخط و پژوههای معاصر با توجه به ساختار و مقصد داستانی روایات الگوی هفت، چندخان که طی کردن چند مرحله و منزل است.
این استاد دانشگاه به کهنترین وجه املایی آن در شاهنامه ابومنصوری اشاره کرد و گفت: درکار نبودن ملاحظات موسیقیایی از آن نوع که محتملا در نگارش فردوسی موثر بوده است که بهتر است پیشنهاد میشود اما در تصحیح علمی انتقادی شاهنامه چون هدف نهایی رسیدن به ضبطها و قرائتهای اصیل خود فردوسی و لو احیانا نادرست است. همچنین با توجه به سابقه طرح هفت مرحله در متون عرفانی و تکرار آن در بحث هفت وادی، هفتخوان و هفت زینه، دقیقتر این است که بیآنکه لزوما در پی اثبات به وجه مشترکی باشیم، چندین موضوع را نمودهایی از یک مرحله بدانیم.
وی افزود: ده بیت مقدمه و براعت استهلال هنگامی که وارد متن داستان هفتخوان رستم میشویم مطرح میشود. ضرورت استفاده از متون منقح، علمی و انتقادی در متنخوانی و متنپژوهی است و دایره این بحث تمام فنون نظم و نثر فارسی است. ما در تحقیقات برای نوشتن رساله، مقاله، کتاب و همچنین خواندن شاهنامه بسیار مناسب است که از بهترین متن تصحیح استفاده کنیم. دانشجویی که در حوزه عرفان کار میکند وقتی به اسرارالتوحید تصحیح بسیار ارزشمند شفیعی کدکنی استناد کند کار بسزایی را ارائه میدهد و اگر به بقیه تصحیحات و چاپهای اسرار توحید اشاره کند از درجه اعتبار علمی آن خواهد کاست. بعضی از دانشجویان در رسالههای دکتری بر شاهنامههای چاپ مسکو، ژولمول و بروخیم ارجاع میدهند درحالی که کار سترگ شاهنامهشناس برجستهای نظیر دکتر خالقیمطلق، امیدسالار و خطیبی در دسترس داریم که مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی آن را منتشر کرده است.
آیدنلو یادآور شد: پیشدرآمد منظوم و منثور در متون ادب فارسی باعث میشود نویسنده و سراینده با تعابیر مختلف در قالب استعاره، تشبیه، نماد، تمثیل در شاهنامه یک خلاصه و محتوای کلی را پیشروی خواننده قرار میدهد. بیت آغازین داستان رستم و سهراب در شاهنامه به خاکافکندگی در آن مشاهده میشود. در ساختار بیشتر خطبههای فردوسی از تمثیل استفاده کرده و در این تمثیلها محور بیشتر نماد، استعاره، تشبیه، مشبه به که غالبا درخت و عناصر مرتبط با گیاه و غیره است. صبغه یا رنگ اقلیمی و محیطی به دلیل دهقانزادگی عنصر کاری و شغلی بر ذهن و زبان فردوسی تأثیر گذاشته است و درخت، آب و گیاه به عنوان عنصر و هسته اصلی تسبیحهای فردوسی به حساب میآید.
وی افزود: در شاهنامه نمودهای بسیاری را میبینیم ابلیس از خود طبیبی میآراید و نزد ضحاک میآید که برای سلامتی باید مغز سر جوانان ایرانی را بخوری. اهریمن یا زن جادو نیز به پیکر زن زیبا ظاهر میشود تا بخواهد پهلوان را بفریبد. نکته سوم مسأله مازندران در شاهنامه است مازندران در شاهنامه مازندران فعلی نیست در جغرافیای شاهنامه نباید در پی پیدا کردن مکانها و اسمها باشیم زیرا متن اساطیری است و نمونههای آن را میتوانید در منابع ببینید که طبرستان نامیدند و از اواخر قرن پنج طبرستان به مازندران تبدیل شده است و مأخذ جغرافیایی نیز آن را تأیید میکند زیرا مازندران سرزمین آبادان است احتمالا مازندران ناحیه هند مطرح است نه مازندرانی که سرزمین عربستان است. در این مسأله بعضی از ایرانشناسان بزرگ نیز دچار اشتباه شدهاند. درباب قومیت مازندران و تعدد آرا «پژوهش در شاهنامه» حسین کریمان مأخذ خوبی بهشمار میآید که سازمان میراث فرهنگی آن را منتشر کرده است.
آیدنلو یادآور شد: در جغرافیای شاهنامه ایران به دو معنی است و دیگر اینکه نام شهرها و بخشهای این کشور است بعضی از کشورها با نام پایتخت و نام شهر ذکر شده است و حتی پهلوانی مثل زال و رستم از سیستان که عازم دربار و یا شهر ایران است منظور شهر ایران است. زرین کفش و یا زرین کمر از ابزارهای تشخص و بزرگی است و به خاطر اهمیت زر و زرینگی است که سابقه آن به متون اوستایی میرسد. کفش با رنگ ویژه در آیینهای ایرانی مطرح میشد و در آیینهای عربی نیز وجود دارد. خلیفه کفش سرخ میپوشید و کسی دیگر حق پوشیدن کفش سرخ را نداشت. کاووس شخصیتی هند و اروپایی است و در اساطیر هند هم میتوان آن را یافت و در اوستا نیز این مسأله آمده است که شخصی که بزرگ است قربانی نزد خدایان میبرد و گاو که مرز بین ایران و توران است میکشد.
وی افزود: لباس رستم در جنگها از چرم پلنگ بود و اسم خاص این جامه ببر بیان بوده و از جنس پوست پلنگ بوده است و در برابر رزمها زخمناپذیر است و تیر و گرز و شمشیر بر آن کاری نیست. آن چیزی که استنباط میشود رستم نخست زره، جوشن و بعد ببربیان دربرداشته و در آن نبرد چون ظاهرا لباسش یک لایه است تیرهای اسفندیار برآن کارساز میشود. در گذشتن از هفتخوان راه طولانی پر از آرامش است و راه کوتاه پر از دیو و اژدهاست و رستم راه کوتاه را انتخاب میکند با اینکه راهی پرخطر به نظر میرسد ولی رنگ رخ را نباخته و راهی سفر میشود.
این استاد دانشگاه افزود: یکی از چهار ویژگی حماسه این است که حماسه قراردادهای داستان و روایت تاریخی منطق را برنمیتابد و پهلوان باید بسیارخوار و عمر طولانی داشته باشد این نوع خوی خصلت بازمانده خوی انسانهای بدوی است. رزم افزای مخصوص او نمونه و کهن الگوی روایتهای ایرانی است و خورد و نوش بسیاری بعدها به پهلوان ایرانی نسبت داده شده است، گیاه هوم را مینوشد و بازتابی از الگوی اساطیری است. گور در شاهنامه گورخر معاصر نیست بلکه منظور گوزن و آهوست. همچنین اهمیت و خویشکاری پهلوان اسب است، اسب مکمل و نیمی از شخصیت پهلوان است، هنگامی که پهلوان در خواب است، حمل سلاحها بر عهده اسب مخصوص پهلوان است که میتواند با شیر بجنگد، شنا کند و قابلیت سخنگویی دارد.
وی افزود: متداولترین مسأله این است که کلمه سراینده به معنای شنونده نیز بهکار رفته است و معنای دیگر رخش سراینده است. اگر سراینده را در معنای متداول بگیریم، روایتهای هند و اروپایی و غیر اروپایی را قابل هستند قلمرو اسطوره است و در برخی از نسخ شاهنامه به حاشیه رفته و روایت آن اصیل است. عدهای معتقدند که شاهنامه را تاریخ باید پنداشت و منظور از اژدها کوه آتشفشان است. در داستانپردازی این موضوع حتی به جانوران مهمی مانند رخش دامنگستر شده است. عناصر جانوری مانند اژدها و نیروهای اهریمنی با اساطیر ایرانی با تیرگی و مرگ در ارتباط است و معمولا در روایات ایرانی که در اوستا آمده هنگامی که زرتشت زاده شد دیوها به طبقات زیرین زمین رفتند. دیوها در غارها و گودالها زندگی میکنند و به خواست یزدان نمیتواند پنهان شود و با اژدها درگیر میشود. نقش ویژه اسب در تکمیل رویکرد جهان پهلوان برای رستم صفت تاجبخش به کار برده میشود.
وی افزود: رستم حافظ تاج و تخت پادشاهی است و کیقباد را از البرزکوه به پادشاهی رساند و دهنده تاج به چند پادشاه بود. در نخستین نبرد رسمی رستم که با افراسیاب بود کمربند پاره میشود و افراسیاب به زینه میافتد و تاج از سر افراسیاب ربوده میشود و در سر کیقباد گذاشته میشود، زیرا شخصیت رستم بازتاب حماسی شخصیت سورنا سردار اشکانی است و باید رستم را در خاستگاه ادبی خود که حماسه است تشریح کرد.
این استاد دانشگاه یادآور شد: اهریمن از شیوههای مختلف برای به دام انداختن نیروهایی اهورایی استفاده میکند. در گیلگمش که زنان جادو به زنان زیبایی تبدیل شده و میخواهد پهلوان را فریب دهد. این نیرنگ اهریمن با بردن نام یزدان از بین میرود و زن جادو کشته میشود. داستانهای اساطیری دارای نماد هستند و سیاه رنگ اهریمنی و مرگ است دیوها رنگ سیاه هستند ولی دیو سپید که در انگارههای عرفانی مطرح است دیو سپید را اینگونه تأویل کردند که ظاهر سفید و درخشان دارد و درونش مضر بهنظر میآید.
درسگفتار چهاردهم
معرفتشناسی هنر در شاهنامه
سخنران: دکتر حسن بلخاری
جلسهی سیوسوم، سیوچهارم، سیوپنجم
زمان: ۸۷/۸/۸، ۸۷/۸/۱۵، ۸۷/۸/۲۲
هنر به معنای مطلق آن در گستره متون اوستایی و پهلوی آمده و این واژه، هویت ایرانی دارد از این روی شاهنامه نیز مدخل ورود ما به هنر است اما مقصد بهشمار نمیرود.
دکتر حسن بلخاری در نشست «معرفتشناسی هنر در شاهنامه» گفت: ما باید ببینیم که شاهنامه هنر را در کدامین فرهنگ مطرح میکند، آن فرهنگ را بیابیم و هنر را در آن فرهنگ بررسی کنیم.
وی که در چهاردهمین مجموعه از درس گفتارهای فردوسی در شهرکتاب مرکزی سخن میگفت با اشاره به شاهنامه فردوسی افزود: شاهنامه فردوسی ماهیت تولیدی ندارد؛ بلکه ماهیت بازتابی دارد متنی که معنای رایجی داشته و در جایجای آن ردپای حضرت فردوسی دیده میشود.
بلخاری یادآور شد: مقصد آفرینش در بندهش و در کیانیان، پیشدادیان، ایزدان و اسطورهها بیان شده بعد از آن پادشاهی هخامنشی حذف شده و به ساسانیان میرسد، واژهشناسان باید دریابند که چرا بخش هخامنشیان در این متن کهن حذف شده است.
رئیس پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر خاطرنشان کرد: شاهنامه بازتاب بندهش است نه مولد آن و هر واژهای را زبانشناسان در متن بندهش، دینکرد، اوستا و شاهنامه میتوانند بیابند.
این استاد دانشگاه یادآور شد: گسترش معنایی در شاهنامه به روشنی آشکار است و ما میخواهیم از هنر به معنای مطلق آن برسیم و آن گستره متون اوستایی و پهلوی است.
مولف کتاب «حکمت، هنر، زیبایی» خاطرنشان کرد: نکته بعدی این است که به تطور، قبض و بسط توجه داشته باشیم؛ زیرا بعضی از واژهها در گردانه زمان دچار تحول نمیشوند و هنر جزو این مفاهیم نیست. گستره معنایی هنر متحول شده و درمییابیم که این واژه ایرانی است.
مولف کتاب «در انتظار نور» خاطرنشان کرد: برای واژه هنر در فرهنگهای مختلف کلمات بسیاری بیان شده است، صناعت یا صنعت و فن از جمله این واژهها بهشمار میروند. تاجیکها به جای هنر از صنعت استاده میکنند و عربها فن را بهکار میگیرند.
این دکترای فلسفه هنر یادآور شد: ابنسینا صنعت را بهکار میبرد و حافظ از فن و هنر یاد میکند که معادل معنایی است. هنر هویت ایرانی، اوستایی و پهلوی دارد از این رو هنر دچار تطور شده و نسبت مستقیم با هنری دارد که امروزه از آن استفاده میکنیم.
عضو گروه تخیل هنری فرهنگستان هنر گفت: در متون اوستایی و پهلوی واژههایی یافت میشوند که به هنر برمیگردد. موسیقی در دورههای کهن و در شاهنامه به مصداقهای خاصی از هنر اطلاق میشود اما امروزه هنر معادل فضیلت نیست و دایره معنایی آن تنگتر شده است. همچنین توجه به تطور الفاظ در بستر زمان بهدست میآید.
مولف «در دایره معنا، شرح آیات معنوی در ابیات مثنوی» افزود: ما باید واژه هنر را در زبان و فرهنگ ایران باستان مورد تعمق و تحقیق قرار دهیم. برای تبیین واژه و شناخت ماهیت واژه هنر یک دسته متون اوستایی و یک دسته متون پهلوی داریم.
عضو گروه نقد فرهنگستان هنر یادآور شد: اوستا به زبان فارسی باستان طبق یک روایات بر دههزار پوست گاو نوشته شده و زمان دقیق آن در دسترس نیست اما جامعترین زمانی که میتوانیم ارائه دهیم بین ۱۲۰۰ تا ۱۹۰۰ سال پیش از میلاد مسیح (ع) است.
مولف «تهاجم یا تفاوت فرهنگی» یادآور شد: با تدوین اوستا چهار ودای مقدس هندیان را نیز داریم و اگر زبان سانسکریت که زبان مقدس هندیان است را مورد تعمق قرار دهیم میبینیم که به شدت به زبان اوستایی باستان شبیه است. اوستای باستان به زبان سانسکریت نوشته شده اما به تعبیر زرتشتیان، گجسته شخصی به نام اسکندر ملعون در جریان حمله به ایران و نابود کردن سلسله هخامنشی اوستا را سوزاند و از اوستای باستان تنها گاثاهای مقدس باقی ماند.
وی در ادامه افزود: بعد از مدتی زبان رایج پهلوی مطرح شد و در نهایت ۲۴ حرف داشت از این روی زبان اوستا را بازنویسی کردند و دریافتند که زبان گنجایش حمل معنا را ندارد و زبان اوستایی متأخر را اختراع کردند که دیندبیره (خط دینی زرتشتیان) نام داشت و مقابل هامدبیره (خط عام) قرار گرفت.
این استاد دانشگاه یادآور شد: اوستا به دیندبیره نوشته شد ولی ارداویرافنامه، دینکرد، بندهش و پازند به دیندبیره نوشته نشده است. اوستا پنج بخش دارد که گاتها، وندیداد، خردهاوستا، ویسپرد و یشتها نامیده میشود و از خردهاوستا تنها یک بخش باقی مانده و سه بخش دیگر از بین رفته است.
وی افزود: یسنا ۷۲ هات دارد و میبینیم که زنار زرتشتیان نیز ۷۲ گره دارد که از ۷۲ هات یسنا گرفته شده است. از این ۷۲ هات، ۱۷ هات آن گاتهاست که با بهاگاوادگیتای سانسکریت همسو است. در تمام متون زرتشتی تنها گاتاهاست که از دیدگاه زرتشتیان معتبر مطلق و معیار است و ایمان دارند که سروده خود اشوزرتشت است و بسیار پاک، لطیف، نیکو و متن توحیدی بهشمار میآید که در آن شرک و انحراف مشاهده نمیشود.
وی افزود: تفاسیری که برای اوستا آمده زند یا تفسیر نام دارد که به هامدبیره نوشته شده است و در هر دو متن واژه هنر بررسی شده است. کلمه هنر در متن گاتها با این نوشتار (هو+ نر) به تحریر درآمده و در دو جای این ۱۷ هات از هنر استفاده شده است. کلمه هنر مرکب است و ساده بهشمار نمیآید.
بلخاری یادآور شد: هونر به معنی خوبمرد، نیکمرد، جوانمرد و فاضلمرد است و عمیقتر از این است که در عرف وجود دارد. در تعریف هو در اوستا خوب، نیک، به، رسا، زیبا، بسیار، بسنده، پسندیده و نیرومند آمده است. همچنین نر به معنای مرد است ولی الزاما به معنای مرد نیست و دلاور و شجاع نیز نامیده میشود.
وی افزود: در اوستا هو یکی از پرکارترین، رایجترین و لطیفترین واژههاست که هنر از ریشه هونر به وجود آمده است. «هوکرت» در اوستا به معنی خوشساخت و خوشپیکر آمده است، «هوخرت» به معنای نیکوخرد و خردمند و «هوخشتر» به معنای پادشاه نیک است که فرهایزدی دارد. حکمت در شاهنامه اندیشهای است که پیوند وسیع با کردار دارد.
این فلسفهپژوه یادآور شد: همچنین اشه زرتشتی به معنای راستی، درستی، دادگری و حقیقت است که در اشه از لحاظ لغوی حضور داشته این واژه اهورایی معادل دارمای سانسکریت است ریسا و دارما در جهان یک قانون ازلی دارد و نظم و زیبایی را به همراه میآورد. اشه در زبان اوستایی فاضل تمام کلمات نیک است و اشه هنر نیز به معنی آناهیتا، جاماسب و بزرگانی که در عین خردمندی مرد حکمت و دانایی هستند بروز میکند.
وی افزود: هنر داشتن با پرهیزگاری، منش پاکی، پارسایی و اوستایی فضایل میخواهد و آن را در شاهنامه بازگو میکند. هوکرت، هوئیتی، تشن واژههایی هستند که سبب میشوند با ۲۰۰۰ سال پیش ارتباط برقرار کنیم این سه واژه حلقه واسط من امروزی است که بتوانم با هنر ارتباط داشته باشم.
این شاهنامهپژوه افزود: تشن در اوستا هنرمند است و به معنی مخترع، سازنده، ساختن، شکل دادن، نظم دادن و گونه دادن و کاربردی آمده است که برای ساختمانسازی بهکار میرود تیشه نیز از تشن گرفته شده ابزاری که برای ساختن به کار برده میشود و هنر به معنای جامعه فضیلت است و هنر برای ما مقدس بهشمار میرود.
وی افزود: هونر در اوستا و در بخش مهم آن گاتها در بند ۵، هات ۴۳ و دیگری در بند ۸، هات ۵۰ آمده است و استاد پورداوود در کتاب گاتها که کهنترین بخش اوستاست ترجمه دقیقی از آن ارائه داده که واژه هنر در آن مشاهده میشود: و تو را پاک شناختم ای مزدا اهورا، آنگاه که تو را تحت در آفرینش زندگی نگریستم که چگونه کردارها و گفتارها و اندیشهها را مزد خواهی داد، پادافره بد به بد و پاداش خوب به خوب از هنرت در پایان گردش آفرینش. از این روی هنر مبنایی اهورایی و ایزدی دارد.
بلخاری یادآور شد: ایرانیان باستان معتقد به فرهوشی (روان جاودان) در انسان بودند و اعتقاد داشتند که جسم میرا و روان نامیرا و پایاست و جسم انسان را در آتش نمیسوزاندند زیرا آتش مقدس است در آب نمیانداختند زیرا آب مقدس است و باد و خاک نیز جزو چهار عنصر مقدس آفرینش هستی بهشمار میآید. آنها تن میرا را در دخمه قرار میدادند تا دوباره در گیتی تجزیه شود اما روان زمانمند و گرانمند است.
وی افزود: کتاب ارداویرافنامه جهان پس از مرگ زرتشتیان را به تصویر میکشد که ابوالعلاء مغری از روی آن نوشته و به شدت از آن متآثر است و روی برزخ، دوزخ و بهشت کمدی الهی دانته نیز اثر بسیاری گذاشته است و نشان میدهد که چگونه اهورامزدا بدکار را به جهنم میفرستند و خوبکار را به بهشت که در این متن ارزشمند از این کار اهورامزدا به هنر یاد میکند.
وی به واژه هنر در ترجمه گاتهای جلیل دوستخواه پرداخت و گفت: ای مزدا اهورا تو را پاک شناختم آنگاه که در سرآغاز آفرینش زندگی دیدمت و دریافتم که چگونه تا پایان گردش آفرینش کردارها و گفتارها را با هنر خویش مزد برنهی و سزای بد برای ناپاکان و پاداش خوب برای نیکوکاران.
این استاد دانشگاه به امشاسپندان اشاره کرد و گفت: امشاسپندان بازشناسانندههای وجود اهورامزدا هستند. این واژه به معنی جاودانان پاک یا مقدسان بیمرگ یا نامیرایان فزونیبخش بهشمار میآیند که از دو جز امشه به معنی جاودانی و بیمرگ و سپنته به معنی پاک، مقدس و فزونی بخش تشکیل شده است. امشاسپندان شش فروزه اهورامزدا هستند که هر کدام دارای مفهومی است که بخشی از عظمت خداوند یکتا را به آدمی میشناسانند و با شناخت و پیروی از این مفاهیم و ایزدان میتوان اهورا مزدا را درک کرد.
بلخاری در ادامه افزود: وهمن یا وهومن به معنی نیک اندیشی و پندارنیک است،
اشه وهیشته (اردیبهشت) به معنی بهترین راستی، خشتره وییریه (شهریور) به معنی نیروی شهریاری و شهامت روانی، سپنته آرمیتی (سپندارمذ) به معنی فروتنی و بردباری مقدس، هیوروتات (خرداد) به معنی رسایی و کمال و امرتات (امرداد) به معنی بیمرگی و جاودانگی بیان شده است.
وی به بخشی از گاتها و فروزههای ایزدان و امشاسپندان ترجمه جلیل دوستخواه اشاره کرد و گفت: ای داناترین با دست های برافراشته و سرودهای ستایش خود که پر از راز و نیاز به درگاه تو است خواستارم مرا چون دوستی باوفا و فروتن بپذیری تا بتوانم در پرتو راستی (اردیبهشت) و منشنیک (بهمن) به تو نزدیک شوم.
بلخاری یادآور شد: برای درک دقیق هنر در شاهنامه ناگزیریم فرهنگ ایران باستان را بشناسیم و مفهوم هنر را در آن فرهنگ دریابیم، زیرا شاهنامه بازتاب فرهنگ ایران باستان است و هنر در متن آن خاستگاه متولد و رشد کرده است.
وی گفت: ما باید واژه هنر را در زبان و فرهنگ ایران باستان مورد تعمق و تحقیق قرار دهیم. برای تبیین و شناخت ماهیت واژه هنر یک دسته متون اوستایی و یک دسته متون پهلوی داریم. در متون پهلوی و اوستایی «هونرونت» به معنی هنرمند است که در فارسی امروز نیز به کار گرفته میشود.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: در فرهنگ ایران باستان «هو+ نر» اصطلاحی مرکب است و به معنای نیکمرد و یا بسیار بسنده و زیبا مطرح میشود، گاثاها متن معیاری است که واژه هنر در آن به زیبایی به تصویر کشیده شده است.
رئیس پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر خاطرنشان کرد: واژه هنرمند در اوستا مورد توجه و در یشتها گردآوری شده و به معنی ستایش است و از لحاظ معنی با گاتها متفاوت است زیرا در گاتها توحید آمده ولی از بهرام و میترا سخنی به میان نیامده است، در یشتها توحید مطرح نشده و از آناهیتا، هرمزیشت، آبانیشت، مهریشت و بهرامیشت صحبت شده است.
وی افزود: در هرمزیشت اهورامزدا خود را توصیف میکند: « منم اهورا، منم دانا، منم پاک، منم فرخنده و منم هنرمند کسی که عالم را به نیکی آراسته و به نیکی پرورانده است.» در اینجا واژه هنرمند به عنوان صفت اهورا به کار رفته است.
مولف کتاب «حکمت، هنر، زیبایی» خاطرنشان کرد: متون پهلوی متن سادهتر، عامتر و همه فهمتر است، اگر در اوستا نیاز به تغییر دارید در متون پهلوی به این مسأله نیازی ندارید. تفاسیر نگاشته شده بر اوستا زند و پازند است و بیشتر مطالب آن قصد است که تا حدودی کلیات میل به جزئیات کرده و تجرد، سوق به تجسم یافته است. هر دینی برای اینکه در عام شوق ایجاد کند زبان خود را ساده میکند.
این دکترای فلسفه هنر یادآور شد: شاهنامه نیز با روح حماسی و غرور ملی ما پیوند خورده است زیرا تاریخ سرگذشت یلان و پهلوانان ما را به تصویر میکشد که نماد فر، شکوه، عزت و عظمت ما بوده و ماندگار شدهاند.
وی افزود: ادیان سمت و سویی پیدا میکند و پهلوی زبان سادهتر اوستا میشود و از منابع پهلوی که در دوره اسلامی نوشته شده میتوان به دینکرد اشاره کرد که در زمان مأمون به رشته تحریر درآمده است. بندهش نیز تعلق به آن دوران دارد و ارداویرافنامه در زمان اسکندر و اواخر دوره هخامنشی رخ داده است.
مولف کتاب «در انتظار نور» خاطرنشان کرد: پهلوی جزو فارسی میانه است، فارسی امروز به فارسی میانه نزدیک است و فارسی باستان نیز به سانسکریت نزدیک است، هنر معادل شایستگی آمده است. زبان و فرهنگ پهلوی در مفهوم هنر به قلب معنوی هنر اوستایی دست نزده است.
وی افزود: اهورا واژهای اوستایی و اسورا واژهای سانسکریت است، اهوره به معنی پاک و اسوره نیز معادل لغوی آن در سانسکریت است، هنر معنوی در سانسکریت نسبت به اوستایی قلب معنوی نشده است.
عضو گروه تخیل هنری فرهنگستان هنر گفت: بنا به متون پهلوی و اوستایی هنر از نظر لغوی به معنای خیر و پسندیدگی، زیبایی و خرد است. همچنین از لحاظ مفهومی معنایی را دربردارد که باید وارد شاهنامه شویم.
وی افزود: نیایش داریوش کبیر در تختجمشید به خط میخی است و کتیبه آن نیز موجود است که به خط میخی در دوره هخامنشیان نگاشته شده که خدایا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ محفوظ بدار.
مولف «در دایره معنا، شرح آیات معنوی در ابیات مثنوی» افزود: علمای لغت و فلاسفه، لفظ را مبنای ورود به بوستان معرفتی معنا قرار میدهند و در معرفتشناسی دو ویژگی ذاتی برای هنر درک میکنند، خود معنا و حقیقت معنا که این واژه، آیینه و جلوه آن دو ویژگی است.
عضو گروه نقد فرهنگستان هنر یادآور شد: مفهوم یک واژه در جغرافیای متن بهدست میآید که خود را نشان میدهد هنگامی که از این زاویه نگاه میکنید هنر بیانگر دو صفت ذاتی است. هر کسی که در فرهنگ ایران باستان به او هنرمند گفته شده دارای خود معنا و حقیقت معناست و فردوسی نیز برای هنرمند این دو صفت را مطرح میکند.
وی افزود: یکی از معانی در قلمرو معرفتشناسی هنر است که هنر معیار و میزانی دارد اهرمی است که شخص به واسطه آن قدرت تمیز دارد، آیهای در قرآن کریم داریم که اگر تقوای خدا را پیشه کنید ما به شما فرقان میدهیم. عالم ماده عالم تلبیس و عالم به هم آمیختگی حق از باطل است، در جهانی که حق از باطل مرز مشخص دارد نیکوکار بودن هنر نیست آنگاه که در هم میآمیزد تمیز حق از باطل و راستی از دروغ هنر است.
این استاد دانشگاه یادآور شد: شخص هنرمند کسی است که قدرت تمیز دارد، قدرت تمیز بین خوب و بد که نتیجه فرقان، دادگری و عدل را به تصویر میکشد. هر کسی که فرقان داشته باشد و صاحب حق است حقش را پاداش میدهند و جزای بد برای باطل درنظر گرفته شده است.
وی افزود: هنرمند کاشف سالک و زیبایی است که پردهها را برمیاندازد. عالم و هستی، هنر خداست که نظم حیرتانگیزی دارد و حقیقت کلام و دادگری نیز خداوند است.
مولف «تهاجم یا تفاوت فرهنگی» یادآور شد: معرفتشناسی خرد است که دو ویژگی ذاتی هنرمند و اندیشه را دربردارد، اگر هنرمندی صاحب خرد نباشد یقین بدانید هنرمند نیست، زیرا یکی از صفات هنرمند خرد و خردورزی است.
وی افزود: هنر با خرد نسبت ذاتی دارد که اگر هنر داشته باشی و خرد نداشته باشی روند کار کند میشود. فلوتین معتقد است تو ای انسان که میخواهی به حقیقت زیبایی برسی، زیبا تویی، چرا خود را زیبا نمیبینی زیرا زنگارها بر تو نشسته است، آیینه را از زنگارها پاک کن که خود را زیبا ببینی.
بلخاری به ماهیت هنر اشاره کرد و گفت: ماهیت هنر به ساختن، خلاقیت و آفریدن مرتبط میشود. حلقه پیوند مابین هنر به معنی امروزی و به معنای باستان آن خلاقیت، ایجاد کردن، درست کردن و آفریدن است.
وی افزود: ما در فرهنگ خود در کنار کلمه هنر اصطلاح صنعت داریم و کارکرد این دو متصل و به هم پیوسته است، فن و صنعت گرچه مترادف هنر است اما بیگانه محسوب میشود و هر دو ترجمه تخنه یونانی هستند و تخنه حلقه واسط بین واژه هنر به معنی امروزی و هنر ایران باستان است.
این دکترای فلسفه هنر به تبارشناسی واژه تخنه اشاره کرد و گفت: واژه تخنه نسبت موسیقی بین هنر و فن است و فن و ساختن حلقه پیوند هنر امروز و هنر دیروز است. تخنه یونانی است و برای نخستینبار متن مکتوب کاربرد تخنه ایلیاد و ادیسه هومر است که به نظر میرسد دقیقترین تاریخ برای نگارش این دو منظوم بشری بین ۱۰۰۰ تا ۸۰۰ سال پیش از میلاد است.
وی افزود: زمان دقیق ایلیاد و ادیسه و تئوگونی تبارنامه خدایان بین ۱۰۰۰ تا ۸۰۰ سال پیش از میلاد است. تخنه اومای در هر دو لفظ به معنای اینکه او چیزی را درست کرد. در جهان متافیزیک یونانی درست کردن معادل ظهور یافتن و وجود یافتن است. وجود به معنای هستی نیست بلکه به معنای وجد است که در لسان عربی وجود به معنای ظهور و کشف است و خلق نامیده نمیشود.
بلخاری افزود: اگر خداوند نطفه هستی است بر روی خدا هستی دیگری بار نمیشود و ناگزیر حکم میکند. عرفا نخست ادیبانند و ادب به معنای تواضع است و کنار زدن پردهها را باور دارد و در جهان متافیزیک یونانی و با سقراط ادامه پیدا میکند. ایجاد به معنای ظهور است و نور مظهر پدیدار، پدیده و ظاهر شده است و طبیعت محصول نور وجود و ظهور بهشمار میآید. تشنگی حقیقت علم است نه سیراب کردن علم به سخاوت و کرامت بلکه دامنه جهل ما را گسترش میدهد تا هر چه میرویم بدانیم که نمیدانیم و حقیقت علم آن است که سقراط فرمود که بدانی که نادانی.
وی یادآور شد: تخنه اصالتا به معنای ساختن است. هومر وقتی از تخنه صحبت میکند سه منظور دارد. نخست دست شما در ساختن ماهر باشد و این معنای اولیه تخنه در ایلیاد و ادیسه است. مهارت و ماهر بودن است که نسبتی با کمال دارد و کسانی قادر به انجام کاری به کمال هستند که حاذق و نسبت پنهانی با کمال داشته باشند و شخص با استفاده از دستهایش برای درست کردن ماهر باشد. هر چیزی که باعث میشود ایده شما ظاهر شود تخنه است مانند تیشه چون به شما اجازه ظهور ایده پنهانتان را میدهد و این از لحاظ مفهومی نسبت عجیبی ایجاد میکند، از این روی کتاب و قلم را باید بوسید زیرا ابزاری هستند که ایده را محقق میبخشند و انسان گذشته با ابزار خود عشق میورزد. سومین مسأله فریب است به ویژه در تخنه هومر زیرا «کاک» و «دولیه» که تخنه با آنها بیاید به معنای ساختن نیست ساختنی است که ایجاد فریب و وهم ایجاد میکند.
بلخاری یادآور شد: رئالیزم جادویی مرز بین خیال و واقعیت را برمیدارد و چنان کار را لطیف انجام میدهد که شما از مرز تعقل به تخیل میلغزید. سومین معنای تخنه ساختنی است که تولید وهم و فریب میکند و مخاطب را وادار به حیرت میکند. کدامین ساختن هنر محسوب میشود آنچه در مخاطب تولید فریب و ایجاب کند. اگر به لغتنامه دهخدا مراجعه کنید نیز دچار حیرت میشوید.
وی افزود: در جهان صنعتی برای هر صناعتی یک الهه وجود دارد برای هر کارکردی الهههایی صنع شده است. برخی از اسطورههای یونانی در زبان رومی تغییر نام میدهند مانند افرودیته یونانی و ونوس رومی.
وی به سه دسته موجود در یونان باستان اشاره کرد و گفت: خدایان مجرد هستند، انسانها مجسم هستند و موجودات میان انسانها و خدایان مانند پری که در فرهنگ ایران نیز وجود دارد و محصول ازدواج خدایان با انسانهاست که پدر خداست و مادر بشری است و یا به شکل مادر خدا و پدر بشری نیر بروز میکند.
بلخاری یادآور شد: هنر با آتش ارتباط دارد، خرد، نور، فر، روشنایی، فروزندگی در تمام تمدنها وجود داشته و معلم فروزنده است. نسبتی بین آتش که از خدایان دزدیده میشود و آتشی که هنر میپروراند عامل اظهار هنر میشود. تور واژهای مشهور است که تاریخ هنر اسطوره بهشمار میآید. تور میسازد که جمع بود و نبود است و هنر از آن بهوجود میآید. هنر آن نیست که آنچه هست عیننا ارائه دهی. هنر آن است که آنچه را که ارائه میدهی رد پای نبود عینی تو در آن باشد. آنچه درون توست و ما نمیبینیم. بسیاری انسانها هستد که ندیدن را معادل نبودن میدانند جادوی تور این بود که دیده نمیشد ولی بود. هنر تولید وهم میکند، هنر برای شعر از مفاهیمی سخن میگوید که ابزاری فلسفی و متافیزیکی برای تبیین آن نداریم از جهانی میگوید که ما نمیدانیم که جهان هست یا نیست و آن وهم است.
وی افزود: یکی از مهمترین مثالهای هومری هنر ایرانی و هوکرت ساختن است اما جادو نیست این فرق تخنه با هونر است. هرگز به هنرمند حق فریب نمیدهیم حق عروج مخاطب میدهیم و اصرار داریم که هنرمند خود باید اهل باطن باشد تا بتواند سزاوار روایت باطن باشد. ما حق فریب مخاطب را نداریم ما نمیتوانیم فاتحانی برای فریب افراد باشیم. تخنه کلمهای است که وارد فرهنگ ما شد و فن و صناعت نام گرفت زیرا ما بهدنبال سره از ناسره بودیم. حقیقت علم آن است که عالم واحد شود و فلاسفه میگویند اتحاد عاقل و معقول است. در فلسفه سه مرحله داشتهایم: عین را درک کنیم زیرا در قرن ۲۰ و ۲۱ فلسفه زبان و فلسفه ذهن مطرح است و هنگامی که ۲۱ معنا شوی میتوانی معنا را ملاحظه کنی.
بلخاری یادآور شد: مسلمانان با یونان این گونه رفتار کردهاند و از تخنه دولیس را حذف کردند زیرا تخنه در حافظ نیز به معنای کمال و مهارت است. لذت فهم هنگامی رخ میدهد که آن متن را در جغرافیا درک کنید. جهان مدرن جهان تجزیه است و جهان سنت جهان ترکیب است. اگر بخواهیم در شاهنامه به مفهوم هنر برسیم به سراغ بوذرجمهر بروید و قصه حکیم و بوذرجمهر را بخوانید. گاهی فکر میکنیم که شاهنامه صناعت ادبی ندارد و قصهای است که گفته شده و جلو رفته است. مفهوم شاهنامه بنابر آنچه ذکر کردهایم از هنر بازتاب فرهنگ ایران باستان است، کسی که عالم باشد از آتش به دنبال آب نمیگردد و دریافت و قوه خرد دارد. هنر باید با خرد و تمیز باشد. بند ۵ هات ۴۳ اوستا نمونهای از آن است که واژه هنر را آورده است.
وی افزود: حقیقت ثروت در بذل آن است نه در نهفتن آن، ما به کسی میگوییم توانگر که صفت بخشایندگی دارد نه صفت دارندگی. خرد شما ثروت شماست این خرد در بوته عمل به گنج تبدیل میشود نه در مغز محبوس و مسرور بماند. هنر آن خردی است که در صحنه عمل بیاید. خدا در پنهانی خود نمیتواند خدایی کند، خدا در خدایی ظاهر میشود و در عمل ظهور میکند نه در اندیشه. گفتار خوب معیار نیست، معیار گفتار خوب کردار آن گفتار است. گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک. هر جا هنر است یقین بدانید خرد آنجاست. چطور میشود فلسفه ارسطو را در یک شعر جمع کرد.
رئیس پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر خاطرنشان کرد: رود همه جا تمثال آگاهی است، آب اگر جاری باشد، رود تمثال جوشندگی، روشنایی و خرد است. بنیان فلسفه ارسطو عدالت است. اگر هنرمند میخواهی باشی پنج صفت معرفتشناسی هنر در شاهنامه مطرح میشود: فرهنگ داشته باش زیرا هنر بیفرهنگ همان هنر بیگوهر است. معیار در عمل ببینیم زیرا کارهایت درست است. قدرت استدلال و گزینش و اختیار داشته باش، دلت راست باشد زیرا قرار نیست سر مردم کلاه بگذاری، مرد ساعی باش اگر قرار است هنرمند باشی. نسبت بین بخت و هنر که انوشیروان از بوذرجمهر سوال میکند که کدام هنرها بهترند. قانون را زیر پا نگذار ، اشه را خراب نکن، دارما را آدرما نکن. این هنر در فرهنگ شاهنامه است و شخص نباید دنبال اظهار من باشد. هنر بیان است، بیان حقیقت و خدا، هنرمند مدرن. هنرمند چون آیینههایی است در عالم که حقیقت را بازتاب میدهند و منش یعنی سنت پایهدار درستی.
وی افزود: در شاهنامه میتوان گفت که هنر فرهنگ ایران باستان است، در تمامی شاهنامه تنها در یکجا پیدا کردم که منظور از هنر موسیقی است. در داستان باربد موسیقی به معنای امروزی هم به کار رفته است. سرکش مهمترین موسیقینواز درگاه خسروپرویز است. هنر به معنای اخص در شاهنامه به کار رفته است. هنرمند که میداند هنر چیست و هندیها میگویند ناظر هنر باید ماهیتش از سنخ هنر باشد.
بلخاری یادآور شد: کاری که فردوسی انجام داد این است که فرهنگ اندیشمندانه، فرهی و توحیدی ما را زنده نگاه داشت. در این قلمرو اسامیهایی ماندگار میماند که هنر را در این ساحت به آن عوالم قدسی مرتبط کند. در جایگاه فنی موسیقی ما نکیسا جایگاه ارزندهای دارد. انسان باستانی حساش واسط بین تصویر و تجسم است. اگر ۴۰۰ سال پیش را در نظر بگیرید که آتش در هند هم مقدس است زیرا ساری دختر را به ردای پسر گره زده و گرد آتش میچرخاندند. انسان باستان چون آتش را حس میکند و میفهمد و در تفکر انسان باستان مظهر آن مشاهده میشود.
درسگفتار پانزدهم
فرامرز در شاهنامه و فرامرزنامه
سخنران: دکتر مجید سرمدی
جلسهی سیوششم، سیوهفتم
زمان: ۸۷/۸/۲۹، ۸۷/۹/۶
فرامرز، فرزند رستم و فرامرزنامه حکایت ماجراها و دلیریهای او و یکی از منظومههای تاریخی حماسی بعد از شاهنامه بهشمار میآید که از چند حیث ممتاز و زمان سروده شدن آن به حماسه بزرگ فردوسی نزدیک است.
دکتر مجید سرمدی در نشست «فرامرز در شاهنامه و فرامرزنامه» گفت: فرامرز در روایات، تاریخ و شاهنامه نام یکی از پسران رستم است که در شاهنامه، او پهلوان سپاه ایران بهشمار میآید و در سپاهی که رستم به کینخواهی سیاوش آراسته، پیشرو سپاه رستم بوده و سرانجام به دست بهمن پسر اسفندیار کشته میشود.
وی که در پانزدهمین مجموعه از درس گفتارهای فردوسی در شهرکتاب مرکزی سخن میگفت با اشاره به منظومه فرامرزنامه افزود: فرامرزنامه یکی از منظومههای حماسی بعد از شاهنامه است که از چند حیث ممتاز و زمان سروده شدن آن به حماسه بزرگ فردوسی نزدیک است.
وی خاطرنشان کرد: فرامرز در ادبیات حماسی و پهلوانی کمرنگ مانده ولی در دیگر کتابهای پهلوانی و یا داستانهای الحاقی شاهنامه مانند «برزونامه» آمده که در آن یکی از کارهای مشهور او نبرد به جای رستم با برزو پسر سهراب بوده است.
این استاد دانشگاه یادآور شد: عظمت و شکوه شاهنامه، سبب شده بسیاری از گویندگان شعر فارسی، زندگانی پهلوانان سرشناس این شاهکار را برگیرند و طبع خود را در بوته آزمایش نهند. گاه نیز شاهان و وزیرانی که خود دلباخته حماسه بزرگ فردوسی بودهاند، گویندگان را وادار کردهاند به شیوه حکیم طوس، قصهای از نامه پادشاهان را به نظم در آورند.
سرمدی افزود: «فرامرزنامه» از جمله این منظومههاست. فرامرز، فرزند رستم و فرامرزنامه حکایت ماجراها و دلیریهای اوست، ولی از سراینده این منظومه اطلاعی در دست نیست و همینقدر میدانیم که فرامرزنامه در نیمه قرن پنجم و حداکثر در اواخر این قرن سروده شده است.
وی گفت: شاعر فرامرزنامه خود را مرید و شاگرد و غلام فردوسی مینامد و مانند فردوسی از دهقانان بوده است. از فرامرزنامه، دو نسخه شناخته شده در دسترس داریم که هر دو منتخبی از این کتاب بهشمار میآید، یکی نسخه کتابخانه پاریس (۱۱۷۳ ه. ق) و دیگر نسخه موزه بریتانیا (۱۰۱۹ ه.ق) که نسخه تصحیح شده فعلی، ۱۵۹۴ بیت دارد و بر اساس این دو نسخه گردآوری شده است.
این شاهنامهپژوه به واژه شاهنامه اشاره کرد و گفت: شاهنامه کلمه بسیار زیبایی است و تعبیر من از شاهنامه نامه بزرگ است زیرا شاه را سردمداران و فرمانروایان تلقی نمیکنم؛ بلکه آن را یک نامه و نوشته کتاب بزرگ میدانم.
وی افزود: من ناخواسته در برابر سراینده شاهنامه سر تعظیم فرو میآورم، همچنین فرد دیگری که مرا شگفتزده میکند علامه دهخداست که کاری سترگ را در فرهنگ و تمدن ایران کهن انجام داد.
این استاد دانشگاه یادآور شد: شاه از ریشه خشتره یا شتره به معنی شهر و کشور بهدست میآید و تعبیر برخی از افراد درست نیست که معتقدند شاهنامه درباره شاهان و فرمانروایان است. ما با این دیدگاه به شاهنامه مینگریم که شاهنامه نامه بزرگان است و واژه شاه در مواردی است که به بزرگی از آن یاد کنیم مانند شاهرگ، شاهراه، شهسوار و شاه داماد که در این دسته از واژهها جای میگیرند.
وی افزود: محتوای اصلی شاهنامه بیشتر در ماجراها و حوادث پهلوانی بنیان گذاشته میشود، پهلوان شخصی است که بیانگر آرمانهای درونی، روحی و روانی ماست. پهلوان یک انسان معمولی است اما برجستگیهایی دارد و کارهای سترگی انجام میدهد که دیگران دوست دارند انجام دهند ولی نمیتوانند و این مسأله در وجود آنها متجلی میشود.
مصحح فرامرزنامه یادآور شد: پهلوانان در شاهنامه بر چند گروه تقسیم شدهاند، پهلوانانی که از خانوده کیانیان و کی بوده مانند قباد، کاووس، سیاوش و کیخسرو، پهلوانان خانواده نوذریان مانند توس، رستم و پهلوانان دیگر مانند ماوندیان و گودرزیان، همچنین پهلوانانی که منسوب به کاوه بودند مانند قارن و کارن. اما برجستهترین خاندان پهلوانان سیستانی از نژاد جمشید هستند و طی ازدواج پسری به نام تور بهوجود آمدهاند. تور در لغت به معنای کسی است که اسبی لاغر دارد.
وی افزود: بعد از رستم سلسله پهلوانان متوقف نمیشود زیرا مردم جامعه و صاحبنظران دوست نداشتند رستم بمیرد و این در حالی است که در شاهنامه رستم با ناجوانمردی و نامردمی کشته میشود. البته از محتوای شاهنامه یک بحث فلسفی بهوجود میآید که سیطره هستی قضا، قدر و مرگ است و انسان در مقابل آن تعظیم نمیکند؛ زیرا دوست ندارد بمیرد، از این روی کسانی را باید در ذهن ایجاد کنیم که نامیرا باشند.
سرمدی گفت: کیومرث که در اساطیر آمده زنده و میراست و زندگانی مانایی داشته است و به نظر میآید ساختن و پرداختن به خاندان رستم از این انگیزه نشأت میگیرد که رستم نباید بمیرد. رستم، نژاد ایرانی و پهلوانی و نماد بزرگی و افتخار ملی ماست و ما باید آن را زنده نگهداریم.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: از بین تمام پهلوانان بعد از شاهنامه، بیشتر به فرامرز پرداخته شده است اما در جامعه کنونی فرامرز مغفور مانده است. از این پهلوان ایرانی حتی در دوران کهنتر و در مجملالتواریخ، قصص، نزهتنامه علایی، دایرهالمعارفها، تاریخ بلعمی و اکثر تواریخ سیستانی یاد شده است.
وی به واژه فرامرز اشاره کرد و گفت: فرامرز از لحاظ ریشهشناسی از فر پیشوند و آموز تشکیل شده و کسی است که دشمنش را پیشتر میآموزد. فرامَرز باید فرامُرز تلقی شود و در بیتی از اسکندرنامه با البرز همسوست و یکی از گونههای گویشی فرامرز، البرز بوده است.
این شاهنامهپژوه افزود: فرامرز فرزند رستم بوده و همچنین رستم پسری به نام سهراب داشته که مادرش تهمینه بوده و داستان رستم و سهراب را ایرانیها بهخوبی شناختهاند، ولی فرامرز از کجا آمده و مادرش کیست؟
وی خاطرنشان کرد: مادر فرامرز، خاله کیقباد بوده است و نشان میدهد که رستم همسر دیگری داشته است و فرامرز دو خواهر دیگر به نامهای بانوگشسب و زربانو داشته که هر کدام دارای حماسههای مستقل هستند.
سرمدی افزود: در تاریخ سیستان درباره اخبار فرامرز بسیار میخوانیم و بالغ بر ۱۲ مجلد کتاب درباره اخبار فرامرز وجود دارد که به دست ما نرسیده است. بعدها میبینیم که در بهمننامه از فرامرز بیشتر یاد میشود و در شاهنامه بیشتر وقایع اصلی با وجود رستم رخ میدهد. همچنین نام فرامرز در مجملالتواریخ و در نزهتنامه علایی نیز ذکر شده است.
وی به هدف فردوسی از آوردن نام رستم در شاهنامه اشاره کرد و گفت: رستم پهلوانی فرزانه و دارای تجربه بسیار بالایی بوده است. تنها هدف فردوسی این بوده که یک نفر را انتخاب کند که آمال و آلام مردم ایران را بشناسد و روحیه جوانمردی، دلیری و از خودگذشتگی داشته باشد.
سرمدی یادآورر شد: مادر فرامرز از یک سو خاله کیقباد و از سوی دیگر تهمینه است و در تاریخ گزیده حمدالله مستوفی آمده که تهمینه پسر دیگری برای رستم میآورد. از روایات دیگر برمیآید که مادر او دختری هندی بوده و هنگامی که رستم به هند لشگر کشیده بود با دختری ازدواج کرد و فرامرز را به دنیا آورد.
وی افزود: در بعضی از روایات رستم با دختر گودرز ازدواج کرده و در برخی از روایات ارمنی مادر فرامرز گلپری نامیده شده است که مقاله مفصل آن را دکتر جلال خالقی مطلق نوشته و در کتاب فرامرزنامه آورده است.
وی یادآور شد: در شاهنامه به فرامرز پرداخته نشده و دلیل آن بودن رستم است که فرامرز در سایه بزرگی رستم گم شده است و هر جا که به فرامرز اشاره شده مأموریتهای بزرگی را به او سپردهاند و از آن جمله مأموریت لشگرکشی به هندوستان است.
این استاد دانشگاه گفت: منطقه هند در ادب فارسی جایگاه خاصی دارد. هند سرزمین شگفتیها، جادوها و ثروتهاست. هندوستان مکان ثروت بوده و در طول تاریخ در لشگرکشیها و تاخت و تازهای همسایگان واقع شده است.
وی افزود: یکی از وظایف پهلوان در حماسهها ستیز با دشمنان ماوراءالطبیعت بوده که برای انسان ناشناخته و مهیب بهشمار میرفته و از این حیث هندوستان جایگاه خاصی پیدا میکند. در هندوستان حماسه اژدها نقش بسیار بزرگی را ایفا کرده است زیرا مهیب و شگفتانگیز و دارای نیروهای فوقالعاده و اسطورهای بوده که ریشه در باورهای انسانی داشته است. در تصاویر شعری نیز میبینیم که آسمان را به اژدها تعبیر میکنند و هر چیزی که شگفتانگیز است به اژدها تشبیه میکنند.
مصحح فرامرزنامه یادآور شد: نخستینبار در داستان سیاوش میبینیم که جنگ ایران و توران را فرامرز شروع کرده است و نخستینباری که جنگ بین ایرانیان و تورانیان سر میگیرد فرامرز منشأ آن بوده است.
وی افزود: در داستان بیژن و منیژه فرامرز با صد سوار میآید و در داستان رستم و اسفندیار که داستان داستانهاست با بهمن درگیر میشود و منظومههای اصلی از اینجا آغاز میشود و در نهایت در مرگ رستم مأمور میشود که رستم را از چاه دربیاورد و در تابوتی قرار میدهد و در دخمه مخصوص خود دفن کند.
وی یادآور شد: پهلوان و کنش پهلوانی در حماسهها مطرح شده است زیرا پهلوان درگیریها را از زندگی باز میکند. پهلوان نماد ما بهشمار میرود که میتواند بر مشکلات فائق آید و با اساطیر و افسانهها نمود پیدا میکند.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: اژدهاکشی مسألهای بود که پهلوانان خاص با آن درگیر میشدند. اژدیهاک طبق روایات امروز اژدها گفته میشود و اژدهاکشی مأموریت خاصی بود که هر پهلوانی نمیتوانسته آن را انجام دهد. اژدها در اکثر جامعهها دشواریهای زندگی است و اکثر مشکلات و پیچیدگیهای زندگی را به شکل اژدها تصویر کردهاند. آتشی که از دهان اژدها گرفته شده برگرفته از وحشت انسان از آتشفشان است و همچنین رعد و برق برای انسان نخستین جای وحشت داشت. این صفات طبیعی را با کندوکاو میتوانید دریابید، زلزله و تکان دادن زمین نفوذناپذیر مقهور طبیعت است. از این روی اژدها دارای پوستی بسیار ضخیم و غیرقابل نفوذ بوده است.
وی افزود: فرامرزنامه چگونه میتوانسته اژدها را بکشد با تدبیری که دارد میتواند برای پیروزی از حیله و نیرنگ استفاده کند و درفرامرزنامه تصحیح شده و در نزهتنامه علایی نیز آورده شده است. در تاریخ سیستان روایاتی آمده که جنگ با بزرگان و فرماندهان هند است و فرامرز با هند و هندوستان رابطه دارد و مادر او از دختران بزرگ هند شمرده میشود. در روایات از فرامرز یاد شده که کمک دست زال و رستم است. یکی از روایاتی که به فرامرز نسبت داده شده این است که توانسته اسب آتشینگون را به سلطه درآورد اسبهایی که از دریا آمده و دیگر اسبها را با خود به دریا میبرده است. اسب فرامرز از خانواده رخش بوده است. رستم با رود ارتباط دارد. تیشتر یا آناهید حافظ منافع بوده است و در تیریشت اوستا نیز آمده است که اسبی میآید و دیگر اسبها را با خود میبرد. در افسانه ملل آذربایجان نیز کوراوغلی اسبی متفاوت دارد که از جفتگیری مادیان با اسب دیگری که از دریا خارج شده است بهوجود آمده است. قیرات و دورات اسبهایی هستند که شباهتهای خاصی دارند که قابل توجه است.
سرمدی به سروده نخستین فرامرزنامه اشاره کرد و گفت: فرامرزنامه را نخستینبار در هندوستان در سال ۱۲۲۴ ه.ق چاپ سنگی کردهاند و شخصی به نام رستم، پسر سروش تفتی یا بهرام تفتی کتاب را به صورت چاپ سنگی درآورد و دکتر میترا مهرآبادی آن را تصحیح کرده و از حالت نایابی آن را درآورده است. ما درباره فرامرز بسیار کم شنیدهایم، نسخههای فرامرزنامه کم هستند و در مکانهایی که فرامرزنامه وجود داشت متنهای آن به هم پیوند خورده و فرامرزنامه چاپ هند را به وجود آورده است. ما چهار نوع فرامرزنامه داریم. قسمت نخست آن کمتر ادبیات دارد و مربوط به دختر رستم بانوگشسب است و قسمت دوم جنگ رستم با هندوستان است. قسمت سوم که ۱۶۰۰ بیت دارد داستانهای متعددی را شامل میشود که وقایع خاصی را دربردارد و در هندوستان بیان میشود. قسمت چهارم در آخر فرامرزنامه، فرامرز عازم شهر چیپال میشود و درود و سلام میفرستد به پیامبر خویش و حکم میکند.
وی افزود: من از لحاظ نسخهشناسی اعتبار علمی در آن ندیدم و ابیات آن مخدوش و به مانند این است که کاتب ندارد و آنقدر غلط داشت که از آن نسخه صرف نظر کردهام و تا آنجا که دقت کردهام نسخه چاپ هند اعتبار نداشته است و در کتابخانه ملی پاریس موجود است و یک نسخه هم متعلق به یک نسخه شاهنامه بود که در قرن ۱۲ کتابت شده است. فرامرزنامه داستان پسر رستم است رستمی که در شاهنامه نماد کلی احساس و اندیشه مردم ایران است زیرا رستم و رستمها میمیرند اما نمادها پایدار میمانند. از سوی دیگر در همین برخوردها با چنین مسائلی مشخص میشود که هیچ کدام از سرودهای تابع شاهنامه در این بزرگی سرایندگان آن در نوع بیان، احساس، قدمت معنوی هرگز یارای برابری و پهلوزدن با راهوکار ادبیات ایران زمین یعنی شاهنامه را ندارند و این نتیجهگیری از نخستین دستاوردهاست و دیگران را وادار به تقلید و بزرگی کرده است.
سرمدی یادآور شد: توفیق سبحانی معتقد است که اگر فرامرز پسر رستم است فرامرزنامه نیز فرزند شاهنامه است. جلال خالقی مطلق مقاله بسیار عالمانهای درباره فرامرز و فرامرزنامه نوشته است که سراینده آن از اهل فرس پیروزآباد مرو بوده است. در سال ۸۳ دکتر اکبر نحوی از استادان دانشگاه شیراز مقالهای درباره فرامرز نوشته است و دکتر کزازی نیز معتقد است که فرامرزنامه زبان مریخی دارد و قافیههای آن مشکل دارد. اسم سراینده آن رفیعالدین مرزبان است و جهان پهلوان حمایتگر ایشان بوده است.
وی به داستان فرامرزنامه اشاره کرد و گفت: روزی کیکاووس در جشن، بزم و سرور نشسته بود که از سرزمین هندوستان پیکی میآید و اعلام میکند که در سرزمین ما خطرهایی روی میدهد که مردم ما را تهدید میکند و یک پهلوان میخواهیم که مشکلات ما را حل کند. فرامرز به هندوستان میرود و با اتفاقاتی رودررو میشود. دکتر خالقی این وقایع را چینش کردند و یکجور هفتخوان برای فرامرز درست کردند. یک خوان مربوط به جنگ با اژدها بوده است و وقایع حول محور کشتن دیو و پهلوان است و با ابهامات زندگی، پیچشها و رازها و مازهای زندگی را بگشاید. یکی از آنها اژدها، دیو، گرگ گویا یا ناطق است و نماد انسانهایی است که گرگ صفت هستند و با کناس دیو، کرگردنها و شخصی به نام کید میجنگند و راه دسترسی به غار که در آن غار گنجی پیدا کرده و هر قهرمانی پاداش خود را میگیرد و در ریختشناسی قصهها آمده است.
این مصحح فرامرزنامه یادآور شد: فرامرز قهرمان فرستنده کیکاووس است و این مابین حوادث و ماجراها پیدا کردن گنج بهوجود میآید. گنج او مادی و طلا و جواهرات بوده است. گنج حکمی پندنامه از ضحاک که گنج راز بوده و گنج پربها از آن یاد شده است. در کنش پهلوانی که پهلوان درگیر با حیواناتی است که تا بهحال دیده نشده است و برخی از آنها ایدهآل و ایدئولوژیک بوده است. فرامرز در یکی از درگیریها با برهمن بزرگ آنجا که قسمت کمی نیست و طولانی است مباحثات ایدئولوژیک میکند و پیروزی از قهرمان است. هر آن را به کیش و آیین خود فرامیخواند آنها میپذیرند و روانه چیپال میشود. فرامرزنامه کتابت آن خوب نبود و چیزی شبیه دهلی بود. بودن آنها در یک متن نمیتواند تاریخ سرایش چیزی الحاقی دهد.
وی افزود: درکل قضایای ماجرای فرامرز میبینیم که کل کتاب حوادث آنهاست و در مقدمه آن رسم بوده است و چند بیتی درباره مجلس و بزم که شخصی از هندوستان میآید و اعلام و درخواست کمک میکند فرامرز داوطلب جنگ و اعزام میشود. عزیمت فرامرز به هندوستان نیز خود سفر از دشواریهای لازم برخوردار بوده است. که روز راه که از بیابان بگذرد و راهی ندارد و باید جهتیابی شود تا جان سالم به درببری. از سرزمین خود به سوی هندوستان میرود و رستم فرامرز را فرامیخواند و توصیههایی به آن میدهد. فرامرز با کنس دیو درگیر میشود و سه دختر شاه نوشاد را از دست دیو آزاد میکند. رفتن به بیشه فراقون و بیژن نیز یکی دیگر از راههاست. گرگ گویا داخل غار بود درگیری با درون است و غار نیز ارتباط با درون انسان دارد و فرامرز خوشحال به داخل غار میرود و به جنگ عنصر نامطلوب دیگر است که فرامرز با پتیارگان جنگ کند و یکی از آنها مارجوشا بوده است.
سرمدی یادآور شد: نبرد بعدی فرامرز نبرد با کرگردنها، نبرد با یک انسان شریر و پلید و پلشت به نام کید است که قبل از جنگها جنگ سرد اتفاق میافتد رجزخوانی مکتوب که جنگ سرد کمکم داغ میشود و به جنگ داغ تبدیل میشود. واقعه بعدی رزم فرامرز کلن گوی زنگی است و با تهمورث هندی سبز دعا را انجام میدهد و نوشدار هندی را شکست میدهد. آخرین واقعه به جنگ ایدئولوژیک که جنگ اعتقادی و اژدهاست و با برهمن بزرگ به مباحثه برمیخیزند. فرامرزنامه بیشتر از آنکه از شاهنامه تعلیق گیرد زبان نیز نهایتا به گرشاسبنامه شبیه بوده است، باز هم طبق معمول پذیرفتن برهمن و به کیش فرامرز درآوردن است و فرامرز به سرزمین چیپال عظیمت میکند.
وی افزود: اژدها جامعه دشواریهای زندگی بوده است. به برداشت دیگری میتوان گفت که با اژدها درگیریم اژدهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی که در حال گذر بودند. فرامرز از آن خصیصه پهلوانی و متوسل شدن به هوش و نیرنگ است. اژدها را از بین میبرد و سه مورد از فرامرزنامه مطرح میشود. در این منظومه متوسل به حیلهای میشود و در صندوقچهای پنهان میشود و اژدها آن را میبلعد و در داخل اژدها حیوان را ناکار میکنند زیرا از درون میتوانند اژدها را شکست دهند و از بیرون بسیار ضخیم و پوست کلفت بوده است و اما از لحاظ سبکشناسی شعر سراینده فرامرزنامه از اقمار و تابعان شاهنامه بوده و از سبک خراسانی استفاده کرده است. از لحاظ سبکشناسی خراسانی است و خود اهل خراسان نبوده و زبان نیست که سبک را نشان میدهد بلکه ژرف شناخت و ذهنیت زبان است و ذهنیت حماسی را در سراینده منظور آن نمیبینیم و یاد سعدی میافتیم ولی روح حماسی در وجود آن نمایان نیست. برای حماسه باید روحیه حماسی داشت. خاقانی در زندان افتاده ولی روحیه پهلوانمنش دارد. ناله و زاری میکند اما در سرشت حماسی داشته و مرثیههای آن حماسی است و این سراینده فرامرزنامه را نشان نمیدهد و ناموفق است و هیچ موفقیت بلاغی نداشته است. استعاره و تشبیهات بسیار کم دارد و دوربینهای شاعر ذهن حماسی است.
وی افزود: ماهیت شعر حماسی این است که روی شخصیتهای آن نمیپردازند و ملیگرایی آن بالاست و به وقایع میپردازد و پرداختن به پهلوان و قهرمان نیست و مسأله عام را دربرمیگیرد. در شخصیتپردازی مولانا میتواند به خوبی شخصیتپردازی کند. تنها چیزی که داستانپردازی مهم بهشمار میآید تعلیق است که در داستاننویسی مهم است در فرامرزنامه یکسری اشعار را میسراید که کششی ندارد و هنگامی که آن را میخوانید مشخص است که با کی میجنگد. چرا فردوسی سراینده شاهنامه برتر است زیرا در دو داستان مشهور رستم و اسفندیار و رستم و سهراب تعلیقهایی که ایجاد میکند این است که یکبار این آن را به زمین میزند و این بار میبینید که کار رستم ساخته است و مخاطب را شگفت زده و رستم بر سهراب چیره میشود و آخر در داستان را نمیتوانیم تشخیص دهیم و رستم و اسفندیار نیز که هر کس اسفندیار را بکشد نفرین میشود و اینجا جای شکست رستم است و از نیروهای دیگری کمک میگیرد و باز هم از گونهای دیگر داستان تمام میشود و وضعیت شخصیتپردازی به شکل دیگری بروز میکند و حماسهای از تبار فردوسی است و نماد تازهای بهشمار میآید که رستم نماد بزرگمنشی و انسان ایدهآل است. در شاهنامه کسی انتظار ندارد که رستم بمیرد و در جایی شگردهای آن است و پردازش آن هنری است که فردوسی از پس آن برآمده است. آثاری دیگر که فرامرز در آن بروز کرده است از بهمننامه شهریارنامه، اشعار مسعود سعد در برزونامه و بانوگشسبنامه که فرامرز در آن مطرح شده است و من۲۰ بیت پیدا کردهام که در قافیهها مشکلات اساسی دارد و مشکلات کاتبها و شیوههای آن نادرست است.
وی افزود: نسخه هندوستان هیچ درجه علمی ندارد مگر اینکه با یک نسخه بهتر مقایسه شود. ما باید بزرگی شاهنامه را درک کنیم و اگر تصحیح شود یک خدمت بزرگ ملی است.
این شاهنامه پژوه در پایان به نکته جالبی اشاره کرد و گفت: بعد از مرگ فرامرز پادشاهی به زنی به نام همای میرسد.
گفتوگو با البرز حیدرپور
یادی از فردریک جیمسون
شعری از برندهی نوبل ادبیات
اکهارت، مانند مولوی و عینالقضات در فرهنگ ما و بسیاری از عارفان در فرهنگهای دیگر، معتقد است که اخلاقی زیستن یعنی فراموشی خود و تنها اندیشیدن به دیگران.
نگاهی به کتاب «۲۰۶۵ تناقض در انتخاب»