img
img
img
img
img

دل غمین مدارید

احمد مسجد‌جامعی

اطلاعات: خاندان بزرگ صدر، عزیزی را از دست داده است: بتول فیروزان. نخست شمه‌ای از این خاندان بگویم.

از روحانیان تأثیرگذار دورهٔ نوجوانی ما مرحوم سید رضا صدر، امام‌جماعت مسجد امام حسین در میدانی بود که امروزه، به همین نام خوانده می‌شود. او جدای از مراتب بالای علمی، فقهی و حکمی، قلمی بسیار شیوا و شیرین داشت. کتاب «حسن یوسف» از آثار خواندنی او در آن سال‌ها به شمار می‌رفت که با عباراتی مؤثر و پرجاذبه خواننده را تا پایان با خود همراه می‌کرد؛ نثری به این زیبایی برای کسی با این تراز حوزوی بی‌نظیر بود.

آقا رضا صدر جلسات درسی هم با موضوعات اخلاقی داشت که در مجموعه‌ای منتشر شده و یکی از آن‌ها کتابی است با عنوان «دروغ» که آن را می‌باید در این روزها بارها خواند؛ چیزی که در کتیبه‌های هخامنشی در عرض خشکسالی و حملهٔ سپاه دشمن آمده و امروزه مفاسد آن را به‌خوبی نظاره‌گریم.

این روحانی برجسته با روشنفکرانی همچون سیمین و جلال هم نشست‌وبرخاست می‌کرد که کمتر دربارهٔ آن گفته‌اند؛ البته، برادر ایشان، سید موسی صدر، پدربزرگ بتول، را که همه می‌دانند در خانهٔ سیمین و جلال جایگاهی یافت و با دیگر نویسندگان و هنرمندان فراوان آمدوشد می‌کرد. آقا موسی صدر اقامت در لبنان را برگزید و برای پیشبرد معیشت و بهبود زندگی و ارتقای جایگاه شیعیان از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد و از سرزنش این و آن ابایی نداشت. او می‌دانست ایران خواسته و ناخواسته، مهم‌ترین پایگاه تشیع در جهان است و می‌توان از ظرفیت‌های آن در منطقه بهره برد و به کشور بهره رساند. صدر خود نماد حضور تأثیرگذار فرهنگی ـ اجتماعی ایران و ایرانیان در منطقه به شمار می‌آمد و به گمانم، همین باعث توطئهٔ ربایش وی شد.

آقا موسی با نویسندگان ایرانی خارج از کشور هم رفت‌وآمد داشت؛ مثلاً، در ژنو، به دیدار محمدعلی جمالزاده، پدر داستان‌نویسی نوین ایران، رفته که از بستگان همین خانواده بود و پدر او سید جمال‌الدین واعظ، از سخنوران بزرگ در راه آزادی و مبارزان با استبداد شمرده می‌شد.

بتول در چنین خاندانی چشم به جهان گشود. در خود نام بتول نکته‌ای هست؛ شاعران پارسی‌گوی ادب کرده و کمتر به نام فاطمه تصریح کرده‌اند، بلکه از ایشان با القاب زهرا، صدیقه و بتول سخن گفته‌اند. بتول از پرکاربردترین آنهاست. در آغاز شاهنامه، از جناب فردوسی آمده است: «چهارم علی بود جفت بتولر که او را به‌خوبی ستاید رسولرر که من شهر علمم علی‌ام در استر درست این سخن گفت پیغمبر است.»

بتول در خانواده نیز یادآور خاطرهٔ وصلت پدر و مادر به واسطهٔ «خاله جان بتول» بود. وقتی بتول ما به دنیا آمد، خاله جان در رؤیا، نوزادی را در آغوش داشت؛ ازاین‌رو، نام او را بتول نهادند.

بتول با آن خاندان توانمند و بهره‌مند، از نام‌ونشان آنها سودی نمی‌جست و به دانش و تجربهٔ خویش متکی بود و می‌خواست بر پایهٔ توانایی‌های فردی‌اش از خود تصویری مستقل ارائه دهد که وامدار خانواده نباشد. او بهره‌مندی از مزایای فرهنگی و اقتصادی را دینی می‌دانست که باید به جامعه ادا شود و می‌کوشید به بهترین شکل، آن را بپردازد؛ درحالی‌که پدرش، مهندس مهدی فیروزان، مدیر یکی از مهم‌ترین انتشارات و کتابفروشی‌های کشور است، او با گروهی نوپا در «نشر اطراف» همکاری می‌کرد که از رهگذر آن، بخش کودکان انتشارات راه‌اندازی شد؛ ضمن آنکه همزمان به ترجمه در حوزهٔ کودک و نوجوان پرداخت. دو کتاب «پسری که با برگ موز فوتبال راه انداخت» و«نقطه می‌خواست فرار کند» ترجمه‌های اوست که به همت همان نشر منتشر شده‌اند. نکتهٔ درخور توجه آنکه بتول و نویسندهٔ کتاب اخیر، هشام مطر، با هم نقطهٔ اشتراکی دارند؛ پدر نویسنده نیز مانند پدربزرگ بتول زندانی بازنگشته از زندان‌های قذافی است و این تنها کتابی است که مطر در حوزهٔ کودک و نوجوان نگاشته است. بتول افزون بر ترجمه، در حوزهٔ مقاله‌نویسی نیز فعال بود که از آن جمله به گفتهٔ پدرش می‌توان به مقالهٔ «مدیریت خشونت در گروه‌های دینی با رویکرد بررسی و نقد عملکرد داعش» اشاره کرد.

بتول چون دیگران مراحل تحصیل را یکان‌یکان، پشت سر گذاشت و چون مطالعات روان‌شناسی و روانکاوی نظری را در دانشگاه یوسی‌ال لندن به پایان برد، آمادهٔ تحصیل در بالاترین سطوح علمی شد و بر آن بود که ازطریق گسترش تفکر انتقادی، کاری ماندگار برای ایران به سرانجام رساند.

بااین‌همه، از فعالیت‌های اجتماعی باز نماند؛ در ماجرای سیل خوزستان و زلزله‌های مکرر اخیر، همراه دوستانش پای ثابت کمک‌رسانی بود. در برنامهٔ کتابگردی با کودکان کار و زلزله‌زدگان، همراه شد. خواندن کتاب با من بود و او در پشت صحنه، مدیریت کار را بر عهده داشت. آرام و بی‌ادعا، پرشور و نشاط کنار همین کودکان خسته و افسرده، بی‌هیچ نشان و عنوانی می‌نشست و بر می‌خاست و عملاً، چهرهٔ خدمتگزاری صادق و بی‌ریا را به نمایش می‌گذاشت.

درگذشت ناگهانی او همه را در بهت فرو برد. یاد نامه‌ای می‌افتم که آقا رضا صدر با همان خط زیبای تحریری‌اش، هنگام فوت خواهرم، شمسی، برای پدرم نوشت و در آن، از مفهوم «امانت» بهره برد که من هم مضمون آن را به سیده حورا صدر و مهدی فیروزان می‌گویم:

عزیزانم

اگر من امانتی به شما بسپارم

و پس از مدتی، آن را بازستانم

آیا از من دلگیر می‌شوید؟

اکنون نیز خداوند امانتی را که به شما سپرده بود،

باز ستانده است؛

پس دل غمین مدارید.

خدایش رحمت کناد.

نظرات کاربران درباره اين مطلب:

    ستار خطیب گفت:

    حرفهای انسانی به دل می نشیند .
    حس خوبی یافتم از این چند جمله … و این هدیه امروز بود ….
    سپاس که قلم را به محبت چرخاندید نه عداوت که این روزها پرشمار است .
    دختری ارزشمند و مترجم که رفتن اش جان سوز است . تسلیت به خانواده گرامی اش .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  مخاطرات اندیشه‌ی یک فیلسوف

گفت‌وگو با البرز حیدرپور

  آن چیزی که ما را از مردن باز‌می‌دارد

یادی از فردریک جیمسون

  سنگ نیلی

شعری از برنده‌ی نوبل ادبیات

  هرچه از عمر انسان بگذرد باید لذت عمیق‌تری ببرد

اکهارت، مانند مولوی و عین‌القضات در فرهنگ ما و بسیاری از عارفان در فرهنگهای دیگر، معتقد است که اخلاقی زیستن یعنی فراموشی خود و تنها اندیشیدن به دیگران.

  داستانی درباره‌ی اهمیت آزادی و اخلاق تصمیم‌گیری

نگاهی به کتاب «۲۰۶۵ تناقض در انتخاب»