img
img
img
img
img
سایه‌های میان ما

دختری که برای رسیدن به قدرت هر کاری می‌کند

یسنا پارسی

سی‌بوک: نسل امروز مخاطبان ادبیات فانتزی، خوانندگانی هستند که کتاب خواندن را معمولاً با هری پاتر شروع کرده‌اند و با ارباب حلقه‌ها به اوج لذت رسیده‌اند. بنابراین به خوبی با لذت ناب و منحصربه‌فرد مطالعهٔ یک اثر فانتزی آشنایی دارند؛ آثاری که می‌توانند ما را به سرزمین‌های نو ببرند، با موجوداتی غریب آشنا کنند و در قالب یکی از زیباترین و کامل‌ترین شمایل‌های ادبی، تجربهٔ بی‌نظیر سیاحت دنیاهایی ورای تصور را به آن‌ها ببخشند.

اما تریشا لونسلر نویسندهٔ آمریکایی، با نوشتن کتاب سایه‌های میان ما، شخصیتی جدید و کاملاً متفاوت را به دنیای ادبیات فانتزی کشاند. او ضدقهرمانی جذاب، مرموز و پیچیده خلق کرد که بسیاری از خوانندگان او را ستودند. در ادامه با ما همراه باشید تا بیشتر با دنیای کتاب سایه‌های میان ما آشنا شویم.

کتاب سایه‌های میان ما داستانی فانتزی و عاشقانه اثر تریشا لونسلر نویسندهٔ آمریکایی است که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. این کتاب سومین اثر فانتزی این نویسنده است و یک رمان مستقل محسوب می‌شود. شما در این کتاب با آلساندرا استاثوس آشنا می‌شوید، دختری جاه‌طلب که از نادیده‌گرفته شدن خسته‌شده و نقشه می‌کشد تا با اغوای پادشاهِ سایه‌ها، قدرتی را که همیشه به دنبالش بوده به چنگ بیاورد؛ تنها چیزی که آلساندرا اصلاً روی آن حساب نکرده، عشق است. 

دربارهٔ آلساندرا؛ شخصیت اصلی رمان سایه‌های میان ما

تمام وقایع این رمان در کاخ پادشاهی در دنیایی خیالی رخ می‌دهد. لیدی آلساندرا استاثوس، قهرمان و روای داستان سایه‌های میان ما است. آلساندرا حیله‌گر و جاه‌طلب است و دیگران را خدمتگزار خود می‌داند؛ گرچه در طول داستان با چند نفر بیش از دیگران احساس نزدیکی می‌کند اما این احساس باعث نمی‌شود او هیچ‌گاه به انسانیت روی بیاورد یا چشم‌اندازی خیرخواهانه یا مهربانانه پیدا بکند. درعوض، او تنها از افراد کمی که اجازه می‌دهد به او نزدیک شوند محافظت می‌کند و مایل است تاجایی که ممکن است بی‌رحمی به خرج بدهد تا به آن‌چه می‌خواهد برسد.

با این‌که آلساندرا به‌شدت طرفدار حقوق زنان است اما در برخی موارد بسیار سنگدل و واپسگرا است و چندان به آدم‌های طبقهٔ پایین‌تر از خودش توجهی ندارد. او بسیار باهوش است و برای رسیدن به اهدافش برنامه‌ریزی می‌کند. گرچه در ابتدای کتاب تلاش می‌کند تا از هرگونه ارتباط عاطفی دور باشد، به‌تدریج به پادشاه نزدیک‌تر می‌شود. آلساندرا می‌تواند بسیار ریاکار باشد و اصلاً دوست ندارد دیگران همان بلاهایی را به سرش بیاورند، که او به سر دیگران می‌آورد اما قدرت و بی‌رحمی‌ای که از خودش نشان می‌دهد را نیز در دیگران تحسین می‌کند.

دنیای اشراف‌زادگی

سلسله مراتب اجتماعی، دنیای اشراف‌زادگان و طبقه‌گرایی بسیار در این رمان مشهود است. تلاش آلساندرا برای رسیدن به قدرت در درجهٔ اول بسیار خودخواهانه به‌نظر می‌رسد. درحالی‌که او می‌خواهد همه چیز را در جامعهٔ خود تغییر دهد؛ عمدتاً روی تغییر چیزهایی تمرکز می‌کند که بیشترین سود را برای خودش دارند. آلساندرا به‌عنوان یک بانوی بلندپایه، در درجهٔ اول به مسائلی اهمیت می‌دهد که بر زنان هم‌طبقهٔ خودش تأثیر می‌گذارد. بعلاوه تلاش او برای رسیدن به قدرت، باعث می‌شود تنها به سمت قدرت‌های اجتماعی‌ای کشیده شود که تنها به خودش سود می‌رسانند. 

هنگامی که او پس از اعلام خواستگاری پادشاه دعوت‌نامه‌های فراوانی دریافت می‌کند، فقط به‌خاطر مزایای اجتماعی آن‌ها را برانداز می‌کند. تلاش بی‌رحمانه‌اش برای رسیدن به قدرت باعث می‌شود که او به‌ویژه در ابتدای رمان، مردم را با جایگاه‌شان بسنجد و دیگران تنها به‌خاطر جایگاهشان برای او ارزش دارند. گرچه دوستی آلساندرا با هستیا و رودا باعث می‌شود تا حدی بتواند مردم را بیشتر درک کنند اما باز هم برایش طبقهٔ مردم مهم است و حتی نمی‌تواند درک کند چرا رودا این‌قدر به خدمتکارش اهمیت می‌دهد.

دنیای مُد

لباس و مُد یکی از اصلی‌ترین راه‌هایی است که آلساندر به‌واسطهٔ آن، فردیت خود را در طول رمان نشان می‌دهد. او بسیاری از لباس‌های خود را به دلایل تاکتیکی انتخاب می‌کند. مثلاً وقتی اولین‌بار به کاخ می‌رسد، برای جلب توجه پادشاه و متمایزشدن از دیگران، به‌جای پوشیدن رنگ سبز که موردعلاقهٔ پادشاه است و دیگر خانم‌ها همه آن رنگ را انتخاب کرده‌اند، لباس سیاه می‌پوشد. درواقع او در برابر پوشیدن رنگ سبز مقاومت می‌کند تا نکته‌ای را بیان کند. 

آلساندرا همچنین از طراحی و دوخت لباس‌های خود لذت می‌برد و مرتباً با دوستانش به دوخت‌ودوز می‌نشیند و این نشان می‌دهد که نحوهٔ لباس‌پوشیدن او منحصراً یک شیوهٔ عملی و تاکتیکی است.

خلاصهٔ رمان سایه‌های میان ما

این رمان از جایی شروع می‌شود که آلساندرا به رابطه‌اش با معشوق خود پایان می‌دهد. البته اشتباه نکنید، این پایان به معنای بهم زدن رابطه نیست، بلکه منظور شخصیت اصلی کاملاً چیز دیگری است. این رمان با این جملهٔ نفس‌گیر آغاز می‌شود:
«هرگز جسد اولین و تنها پسری که قلبم را شکست، پیدا نکردند. هیچ‌وقت هم پیدا نخواهند کرد.» 

و با همین جمله می‌توان شخصیت اصلی کتاب را شناخت. اما ترسناک‌تر از آن زمانی است که آلساندرا به یاد می‌آورد چگونه اولین معشوق خود هکتور را پس از آن‌که او را طرد کرد سر به نیست کرد! آلساندرا دختر دوم یک لُرد است که اغلب نادیده گرفته شده و حالا نقشه‌ای بی‌نقص برای به‌دست‌آوردن قدرت کشیده است؛ او قصد دارد:

۱) ابتدا پادشاه سایه‌ها را اغواکرده و عاشقِ خود کند؛
۲) سپس با او ازدواج کند و ملکهٔ کشور شود؛
۳) پادشاه را بکُشد و تاج‌وتخت و در کنارش قدرت به‌دست آورد.

مشکل اصلی این‌جاست که هیچ‌کس میزان قدرت پادشاه سایه را نمی‌داند. پیچک‌هایی از سایه دورتادورش را گرفته‌اند. طوری می‌چرخند گویی زنده هستند، پوستش را نوازش می‌کنند و قبل از اینکه دوباره ظاهر شوند، محو می‌شوند. برخی می‌گویند پادشاه سایه نوعی قدرت جادویی دارد ولی هیچ‌کس نمی‌داند آن قدرت چیست. برخی می‌گویند می‌تواند به سایه‌ها فرمان بدهد تا هر کاری که می‌خواهد برایش انجام بدهند. می‌تواند از آن‌ها برای کشتن کسی استفاده کند، دشمنانش را خفه کند. دیگران می‌گویند سایه‌های سپری دفاعی هستند. می‌گویند هیچ تیغه‌ای قادر به سوراخ کردن پوستش نیست و حتی برخی می‌گویند این سایه‌ها با او صحبت می‌کنند و افکار اطرافیانش را برای او زمرمه می‌کنند؛ که آلساندرا امیدوار است این آخری درست نباشد چون آن‌وقت تمام نقشه‌هایش، نقش برآب خواهند شد!

آلساندرا با این نقشه و افکار قدم به کاخ می‌گذارد. نقشه‌هایش بسیار خوب پیش می‌روند و در همان مهمانی رقص اول پادشاه شیفتهٔ او می‌شود و از او درخواست می‌کند تا در کاخ بماند. اما از ثانیه‌ای که در اتاقش مستقر می‌شود، شایعات در مورد لباس‌های متفاوت، بی‌پروایی و و رُک بودنش شروع می‌شود. 

اما پادشاه سایهٔ داستان، خودش نیز نقشه‌هایی در سر دارد. از زمان ترور پدر و مادرش، او بیشتر وقت خود را در سایه می‌گذراند که نوعی محافظت از خودش در برابر سوء قصد به جانش است. سایه‌های اطرافش به او اجازه نمی‌دهند از لحاظ فیزیکی یا حتی احساسی به کسی نزدیک شود و همین خود مانعی برای آلساندرا و طرح قتلش می‌شود اما آلساندرا تنها کسی نیست که قصد دارد پادشاه را بکشد. زمانی که دشمنان به قصد گرفتن جانِ پادشاه پا پیش می‌گذراند، آلساندرا خود را در حالی می‌یابد که سعی دارد پادشاه را نجات بدهد و او را آن‌قدر زنده نگه دارد تا ملکه‌اش شود و پس از تمام تلاش‌ها، او قلبش را به پادشاه می‌بازد. بالاخره چه کسی برای پادشاه سایه‌ها مناسب‌تر از یک ملکهٔ حیله‌گر و شرور است؟

بریده‌هایی از کتاب سایه‌های میان ما

«به محض اینکه بیدار می‌شوم سرم به ضربان می‌افتد. ترکیب فوق‌العادهٔ نوشیدنی بیش‌ازحد و خواب بی‌کیفیت شبانه است. و علاوه بر آن، همه‌چیز بهم ریخته است. چه چاره‌ای دارم به‌جز اینکه تهدیدم را عملی کنم و به خدمتکارها دستور بدهم که وسایلم را بسته‌بندی کنند؟ زمانی که دستور را می‌دهم کلمات گلویم را می‌سوزانند و به دو مستخدمی که آرام‌تر از چیزی که مد نظر من است حرکت می‌کنند، می‌پرم. پس از لحظه‌ای متوجه می‌شوم که این کارها ساعت‌ها طول می‌کشد. نیازی نیست آن اطراف منتظر باشم تا کارشان تمام شود. باید سعی کنم روزم را طبق معمول پیش ببرم. درحالی‌که به صندلی خالی‌ای که سرِ میز طویل سالن بزرگ قرار دارد، خیره شده‌ام رودا و هستیا در حال گفت‌وگو با یکدیگر هستند. کلایس آن‌جا نیست. قبل از اینکه بروم او را خواهم دید؟ به خاطر شیاطین، چرا منتظرم وسایلم جمع شوند و بعد برم؟ چه من همراه‌شان باشم چه نه، به جلوی در املاک پدرم می‌رسند. درواقع، فکر نمی‌کنم به املاک ماسیس بازگردم. چطور می‌توانم، آن هم وقتی به پدر اصرار کرده بودم به او نیازی ندارم؟ و صادقانه بگویم، ترجیح می‌دهم به این زودی‌ها قیافه‌اش را نبینم. نه، به یک مسافرخانه می‌روم.»

«به محض اینکه وارد می‌شوم سرفه‌ام را مهار می‌کنم. لعنتی چطور باید کلایس را در این میان پیدا کنم؟ چطور توانستم اجازه دهم پادشاه مرا متقاعد کند او را به چنین جایی بیاورم؟ میزهای گردی در اتاق چیده شده‌اند. از کنار زوجی که در گوشه‌ای دنج نشسته‌اند، می‌گذرم. پس از دقیقه‌ای مرد دست زن را می‌گیرد و او را از کنار من می‌گذراند. به نظر می‌رسد بازی‌های انتخابی شامل کارت‌بازی و تاس ریختن هستند. من در حاشیهٔ اتاق بزرگ حرکت می‌کنم و می‌کوشم کلایس را پیدا کنم. لحظه‌ای طول می‌کشد تا به یاد می‌آورم که نباید به دنبال موی تیره، بلکه به دنبال موی روشن بگردم. یک کلاه‌گیس و البته سایه‌هایش هم نیستند تا کمکم کنند. یا شیاطین، هر اتفاقی ممکن است این‌جا برایش رخ بدهد. حداقل تمام سلاح‌های گرم جلوی در بررسی می‌شوند ولی پنهان کردن چاقویی زیر لباس اصلاً سخت نیست. حتی وقتی مثل من لباس پوشیده باشی. یک نفر ناگهان به سمتم می‌آید و من لحظه‌ای وحشت‌زده می‌شوم تا اینکه به یاد می‌آورم سینی نوشیدنی در دست دارم. لیوانی برمی‌دارد و به من نگاه می‌کند.»

با سایه‌های میان ما، قدم به دنیایی مرموز بگذارید

تریشیا لونسلر در رمان سایه‌های میان ما خواننده را به دنیایی فانتزی می‌کشاند که پادشاه سایه‌ها در آن حکمرانی می‌کند و داستان دختری را بازگو می‌کند که برای رسیدن به قدرت حاضر است دست به هر کاری بزند، حتی اگر دست‌هایش به خون آغشته شود.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تنهایی صدا دارد

هر فصل این کتاب مانند پنجره‌ای است که به دنیای ذهنی نویسنده باز می‌شود و لحظات خوش و ناخوش او را به خواننده نشان می‌دهد.

  فهم هنر به‌‏مثابه زندگی

این اثر با ترکیب متن، تصویر و تحلیل بصری، تجربه‌ای منحصربه‌فرد ارائه می‌دهد.

  دختری که برای رسیدن به قدرت هر کاری می‌کند

تریشا لونسلر با نوشتن کتاب سایه‌های میان ما، شخصیتی جدید و کاملاً متفاوت را به دنیای ادبیات فانتزی کشاند.

  در لحظات بحرانی، انسان واقعاً کیست؟

او را می‌توان به‌نوعی حلقه‌ی گمشده بین داستایفسکی و نویسندگان مدرن قرن بیستم دانست.

  رمانی قدرتمند

داستان دست‌نوشته «حیوانات شب‌رو» داستان یک جنایت وحشتناک است.