آوانگارد: کتاب مغاک جنون۱ مجموعهای از تأملات بالینی و فلسفی جرج اتوود است که بر پایهی نزدیک به پنج دهه تجربهی رواندرمانی با بیماران دچار اختلالات شدید روانی نوشته شده است. اتوود در این کتاب با استفاده از رویکرد زمینهگرایی پدیدارشناختی، مرز میان سلامت و جنون را به چالش میکشد و نشان میدهد که حتی شدیدترین حالات روانپریشی نیز ریشه در زمینههای انسانی و بینفردی دارند. او با روایتهای بالینی از بیماران مبتلا به افسردگی، اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی، حالات تجزیهای و تمایل به خودکشی، تلاش میکند تا به جای برچسبزنی، به درک عمیقتری از رنج انسانی برسد.
کتاب مغاک جنون به شکلی تحلیلی و روانکاوانه به بررسی تجربههای روانی جنون میپردازد. اتوود در این کتاب، به جای نگاه سنتی پزشکی و آسیبشناسانه به روانپریشی آن را به مثابه تجربهای انسانی، اصیل و نیازمند درک همدلانه تفسیر میکند. در این اثر نویسنده با ترکیبی از روایتهای بالینی، تحلیل نظریو تأملات شخصی مرزهای میان سلامت روان و دیوانگی را به چالش میکشد.
آیا میتوان جنون را نه به عنوان بیماری، بلکه به عنوان شیوهای برای مواجهه با دردهای وجودی تفسیر کرد؟ آیا درمانگری که تنها در پی عادیسازی بیماران است، خود اسیر ساختارهای سرکوبگر نیست؟
کتاب مغاک جنون با مطرح کردن چنین سوالاتی به بررسی آسیبشناسی روان انسان میپردازد.
جرج اتوود روانپریشی را نه به عنوان ناهنجاری که باید تصحیح شود، بلکه به عنوان بیان حقیقت وجودی معرفی میکند. از نظر او، جنون شکلی از تجربهی دردناک اما اصیل است که میتواند پاسخ به آسیبهای بنیادین در سیر رشد فردی باشد.
در این نگاه فرد روانپریش نه بیمار بلکه انسانی است که در تلاش برای بازسازی خود در جهانی بیرحم و نابسنده است. این تعریف با دیدگاه سنتی روانپزشکی که معمولاً اختلالات روانی را نوعی ناهنجاری نوروبیولوژیک میداند در تضاد است. آیا این دگرگونی نگاه میتواند ساختارهای نهادی درمان را تغییر دهد؟
زبان اتوود در کتاب مغاک جنون ترکیبی از نثر ادبی و نوشتار علمی است. او با استفاده از نقلقولهایی از شاعران و فیلسوفان، مانند امیلی دیکینسون و نیچه، به متن خود عمق و زیبایی میبخشد. این سبک نوشتاری، کتاب را برای خوانندگان غیرمتخصص نیز قابلفهم و جذاب میسازد.
یکی از مفاهیم مرکزی کتاب، نقد برچسبزنیهای روانپزشکی و تأکید بر درک انسانی از روانپریشی است. اتوود معتقد است که تجربههای روانپریشانه، بازتابی از رنجهای عمیق و تجربههای دردناک زندگی هستند و باید با همدلی و فهم درک شوند. او همچنین به نقش جامعه و فرهنگ در شکلگیری و تداوم این حالات روانی اشاره میکند.
کتاب مغاک جنون از چندین فصل تشکیل شده است که هر یک به موضوعی خاص میپردازد، فهرست کتاب مغاک جنون شامل این عناوین است: رواندرمانی یک علم انسانی، کاوشی در مغاک جنون، فلسفه و رواندرمانی، رویا و هذیان، ناگفتنیها و تحمل ناشدنیها، تراژدی آسیب به خود، خورشید سیاه مالیخولیا، شبح چیست و جنون و نبوغ فلسفه پسادکارتی. هر فصل کتاب مغاک جنون با یک نقلقول ادبی آغاز میشود و سپس به بررسی بالینی و فلسفی موضوع میپردازد. این ساختار، به خواننده امکان میدهد تا به تدریج به مفاهیم پیچیده کتاب پی ببرد. اتوود در تمامی این فصلها چند ایدهی اساسی را مطرح میکند و با آوردن نمونه مثالهای بالینی سعی در اثبات نظریه خود دارد. ایدهی کلی کتاب شامل تاکید بر اهمیت ارتباط درمانی، نقد رویکرد روانپزشکی و مدل زیستی، مطرح کردن جنون به عنوان تنها واقعیت ممکن فرد و همچنین اهمیت نقش درمانگر است. در ادامه به بررسی دیدگاه اتوود از هرکدام این مسائل میپردازیم.
بخش مهمی از کتاب مغاک جنون به روایتهای درمانی اختصاص دارد. اتوود از نمونههایی زنده استفاده میکند که نشان میدهد چگونه مراجعان او در مواجهه با جهان بیرونی و روابط انسانی، به تجربههای جنونآمیز روی آوردهاند. در تحلیل یکی از موارد، اتوود تأکید میکند:
“فرد دیوانهتر از آن نیست که نمیتواند واقعیت را ببیند، بلکه آنقدر تنها مانده است که تنها واقعیت ممکن برایش، واقعیت جنون است.”
اینجاست که اتوود اصرار بر اهمیت همدلی و بازسازی فضای رابطهای دارد. از دیدگاه او درمانگر باید به مثابه شاهدی همدل ظاهر شود؛ کسی که بتواند بدون پیشداوری، حقیقت تجربهی بیمار را بشنود و اعتبار ببخشد.
چقدر درمانهای رایج امروز، واقعاً چنین فضای انسانی و بیقضاوتی را فراهم میکنند؟ آیا مدلهای درمانی غالب به جای همدلی همچنان در پی اعمال کنترل نیستند؟
یکی از بخشهای جسورانهی کتاب مغاک جنون، نقد شدید اتوود بر روانپزشکی مدرن است. او معتقد است که مدل زیستی-پزشکی روانپزشکی، به جای فهم، تنها به دنبال طبقهبندی، انگزنی و ساکت کردن بیماران است.
از این منظر، کتاب مغاک جنون از خواننده میپرسد: آیا روانپزشکی امروز، واقعاً به درمان افراد میپردازد یا تنها سازوکارهایی برای بازگرداندن افراد به نظم اجتماعی ارائه میکند؟
در این نقد، میتوان پژواک دیدگاههایی چون میشل فوکو در کتاب تاریخ جنون را نیز مشاهده کرد، جایی که فوکو اشاره میکند چگونه جنون در طول تاریخ به مثابه ابزاری برای کنترل اجتماعی درک شده است.
اتوود به شکلی قوی روانپریشی را نتیجهی بحرانهای هویتی میداند. او به جای نگاه آسیبشناسانه، بر این نکته تأکید میکند که روانپریشی زمانی بروز میکند که انسجام وجودی فرد در برابر ضربههای مکرر یا فقدان ارتباط دچار فروپاشی شود.
در این میان، ایدهی “تجزیهی خود“ (self-fragmentation) که توسط اتوود و استولر مطرح شده است، نقش مهمی در تحلیل فرآیندهای روانپریشانه ایفا میکند. به زعم اتوود، خود در معرض خطر تکهتکه شدن قرار میگیرد و تجربههای جنونآمیز تلاشی برای ترمیم این شکست است.
این نگاه به ما یادآوری میکند: شاید آنچه دیوانگی میخوانیم، تلاشی برای بازسازی هویت از میان ویرانههای رابطهای باشد، نه نشانهای از فروپاشی کامل روانی.
کتاب مغاک جنون تأملات عمیقی درباره جایگاه و نقش درمانگر در فرآیند درمان به ارائه میکند. در این اثر، اتوود درمانگر را نه به عنوان یک کارشناس مطلق یا مرجع اقتدار که همواره دارای پاسخهای درست و کامل باشد، بلکه به عنوان همراهی انسانی در نظر میگیرد که باید در لحظات بحرانی و آسیبپذیر، شاهد و همدل بیمار باشد. از نگاه اتوود، درمانگر باید در دل آشوبها و دردهای فردی که درمان میشود، حضور داشته باشد، نه به عنوان یک ناظر بیرونی که تنها به دنبال تشخیص و اصلاح مشکلات است، بلکه به عنوان یک فرد که در این سفر درمانی با بیمار شریک میشود و همراستا با او احساسات و تجربههای او را لمس میکند.
این دیدگاه به طور ضمنی تمامی سیستمها و ساختارهای درمانی سنتی که مبتنی بر کنترل، برچسبگذاری و تلاش برای عادیسازی بیماران هستند، به چالش میکشد. در رویکردهای مرسوم، درمانگر اغلب به عنوان فردی صاحب نظر و با قدرت تشخیص، در برابر بیمار قرار میگیرد که به بیمار میآموزد چگونه باید فکر کند، احساس کند یا رفتار کند. اما اتوود تأکید میکند که در این چارچوب، بیمار به عنوان یک موجود مستقل و پیچیده با تاریخچه و تجربههای خاص خود نادیده گرفته میشود و به جای توجه به انسانیت فرد و فرآیند درمان، تنها به مسائل سطحی و «نرمال» پرداخته میشود.
این سؤال مهم مطرح میشود که آیا سیستمهای درمانی فعلی ما، با چنین تغییر نگرشی که به آسیبپذیری درمانگر و همراستایی با بیمار تأکید دارد، آمادهاند؟ آیا به اندازه کافی انعطافپذیر و پذیرای این ایده هستند که درمانگران نیز به نوعی در معرض آسیب و تغییرات عاطفی قرار دارند و نه تنها نیاز به درمان دارند، بلکه باید در فرآیند درمان خود نیز درگیر شوند؟ این نگرش، که درمانگر نه به عنوان یک متخصص بینقص، بلکه به عنوان یک انسان با تمام محدودیتها و احساسات خود در فرآیند درمان حضور دارد، به تغییرات اساسی در نحوه درمان و درک ما از رواندرمانی میانجامد.
جورج ای. اتوود، متولد ۱۹۴۴ در نیومکزیکو، روانشناس بالینی برجسته آمریکایی است که به همراه رابرت استولورو مفهوم بینالاذهانیت را به حوزه روانکاوی معرفی کرد. تحصیلات خود را در دانشگاههای آریزونا و اورگان به پایان رساند و از اساتیدی چون آستین دس لوریرز و سیلوَن سالومون تامکینز بهره برد.
اثر مهم آنها، کتاب چهرههایی در یک ابر (Faces in a Cloud) (این اثر تاکنون به فارسی ترجمه نشده است)، نظریه تأثیرگذار روانکاوی بینالاذهانی را پایهگذاری کرد و دیدگاههای جدیدی را در مورد تعاملات انسانی و شکلگیری نظریههای شخصیت ارائه داد. اتوود به مدت ۴۱ سال به تدریس در دانشگاه راتگرز پرداخت و جایزه لیندبک را برای تدریس برجسته دریافت کرد و اکنون استاد بازنشسته این دانشگاه است.
او عضو افتخاری انجمن روانکاوی آمریکا و از بنیانگذاران مؤسسه مطالعات روانکاوی ذهنیت در نیویورک است. علایق پژوهشی او حوزههای متنوعی از جمله نظریه شخصیت، رواندرمانی، روانشناسی شناخت و رابطه بین جنون و خلاقیت را شامل میشود.
آنچه اتوود در کتاب مغاک جنون مطرح میکند، مسئلهی تازهای نیست. در تمام طول تاریخ روانشناسی تمامی بزرگان این علم همواره بر نقش درمانگر، خطرات برچسبزنی، ناکافی بودن تاثیرات دارویی و چنین مسائلی اشاره کردهاند. آنچه این این کتاب را متفاوت میکند مثالهای فراوان اتوود از بیماران خود و شیوهای است که او برای تحلیل شرایط و مسائل آنها در پیش میگیرد. اتوود در بررسی این موارد شیوهای کاملاً تحلیلی و روانشناختی اتخاذ کرده است. تحلیلهایی که او ارائه میدهد و همچنین توضیح اینکه چرا به چنین تحلیلهایی رسیده است در کمتر کتابی ارائه شده است. هرچند که میتوان این تحلیلها را بررسی کرد و به نکات مثبت و منفی بسیاری پی برد.
در خوانش کتاب مغاک جنون باید این نکته را مدنظر داشته باشید که اتوود این کتاب را در جانبداری از شیوه و رد شیوهی دیگری نگاشته است اما آنچه میشود از این کتاب آموخت بخشی از تاریخ علم روانشناسی، نکات مثبت یک نظریه و نکات منفی نظریهای دیگر است. مثالهای فراوان بالینی از موقعیتهای مختلف و همچنین طرح مباحث نظری برای دانشجویان و علاقهمندان تخصصی این حوزه بسیار راهگشا خواهد بود.
در جهانی که روانپریشیها غالباً به عنوان نقصهایی در عملکرد مغز یا اختلالات شیمیایی معرفی میشوند، اتوود با رویکردی متفاوت، انسانی و آکنده از همدلی به این پدیدهها نگاه میکند. او بر این باور است که جنون را نباید تنها به عنوان یک بیماری یا آسیب زیستی در نظر گرفت، بلکه باید آن را پاسخی عمیق و پیچیده به رنجهای جانفرسا، آسیبهای روحی و تجربههای دردناک زندگی دانست. از نگاه او، روانپریشی نوعی تلاش برای بقا در برابر فشارهای طاقتفرساست، نه صرفاً نشانهای از ضعف یا نقصان. کتاب مغاک جنون با روایتی دقیق، حساس و روشنگر، برای تمام کسانی که در جستوجوی درکی ژرفتر از روان انسان و مرزهای ظریف و پنهان میان سلامت و بیماری روانی هستند، اثری گرانبها و الهامبخش خواهد بود.
[1]- The Abyss of Madness
آیا میتوان جنون را نه به عنوان بیماری، بلکه به عنوان شیوهای برای مواجهه با دردهای وجودی تفسیر کرد؟
بوکاک استدلال میکند که روانکاوی فروید میتواند بهعنوان لنزی برای تحلیل انتقادی جامعهی مدرن به کار رود.
محتوای رمان، انسجامی مثالزدنی دارد و حجم عظیم جزئیات دقیق تاریخی، علمی و فرهنگی خواننده را به شگفت وامیدارد.
اگر قدرت برگشت به گذشته و تغییر شرایط را داشتید، باز هم زندگی به همین سبک بود یا میتوانستید مشکلات را رفع کنید؟
نگاهی به کتاب «در باب تسلّا: رسیدن به آرامش به وقت تیرهروزی» اثر مایکل ایگناتیف