زار می نالم و کس نیست که گوید حالم
پیش آن ماه که از دوری او می نالم
پای هر جا نهد آن سرو کنم روز به چشم
چون شود شب روم و دیده بر آنجا مالم
غنچه گو ناز مکن هر دم و گل نیز که من
بلبل باغ توام وز همه فارغ بالم
هست هر برگ گلی بی تو مرا داغ دلی
وه که باغ و چمن آتشکده شد امسالم
آن دو رخ در نظر از موی میان هیچ مگو
زانکه این نکته دقیق و من مسکین لالم
قرعه وصل زدم یار ز رخ پرده فکند
لله الحمد که بس خوب برآمد فالم
لطف او گفت کمین بنده مایی جامی
رفت بر چرخ برین کوکبه اقبالم
هنرمند، با چشمی که بیشتر به نادیدهها حساس است تا دیدهها، آنچه را که در اعماق نهفته مانده، به سطح میآورد.
چرا در کشوری که هرگز زیر چکمههای نازیها نبوده، نام هیتلر هنوز در بساط کتابفروشان زنده است؟
خطابهای در بزرگداشت یوسا
نقدی فمینیستی بر مفهوم عدالت در فلسفهٔ افلاطون
مارتین هایدگر و «فلسفهی تکنولوژی»