img
img
img
img
img
سهراب سپهری

تا انتهای خواب

فاطمه عباسی

همشهری ‌آنلاین:

نوشتن از کسی که هم شاعر است، هم نقاش و هم عارف مسلک و نوشته‌های احساسی‌اش هم میلیون‌ها طرفدار دارد، کار راحتی نیست.

انگار چیز دیگری نمانده که بگویی و هر چه را که بخواهی دوباره بگویی، جلوی نثر سهراب، چیزی کم دارد و اصلا مگر چقدر می‌شود گفت که سهراب سپهری اهل کاشان است و تابلوهایش به اندازه شعرهایش درخشانند و هنر را از پدر هنردوستش به ارث برده است. اما می‌شود گفت و باید گفت که سهراب وقتی در روستا مأمور مبارزه با ملخ‌ها بوده، حتی یک ملخ هم نکشته و فکر می‌کرده که: «اگر محصول را می‌خورند، پیداست که گرسنه‌اند.»

این مهم است که تمام رویاهای سهراب راه به بیابان دارد؛ مهم است که وقتی به ون گوگ برمی‌خورد، آدمی دیگر می‌شود و «طعم یک استحاله را تا انتهای خواب در دهانش حس می‌کند.» مهم است که نقاشی را از همان دوران دبیرستان جدی گرفته است: «در دبیرستان نقاشی کار جدی‌تری شد. زنگ نقاشی نقطه روشنی در تارکی هفته بود. من هنوز غریزی بودم و نقاشی من کار غریزه بود. شهر من رنگ نداشت، قلم مو نداشت، در شهر من موزه نبود، گالری نبود، منتقد نبود، کتاب نبود، باسمه نبود، فیلم نبود، اما خویشاوندی انسان با محیط بود.»

مهم است که سهراب عاشق پرواز است و به پرنده‌ها حسودی می‌کند: «دیروز چیزی را نقاشی کردم به نام «آواز هنری پرنده». این روزها تم پرنده، ارگانیسم مرا در اختیار دارد. مفصل‌های من آمادگی پرواز را اندازه می‌گیرند. پرنده؛ تنها وجودی که مرا حسود می‌کند. از بچگی حسرت پرواز داشته‌ام. یک جور حسرت شیمیایی که مثل دیاستاز واکنش‌های مرا تند می‌کند. پرنده آزادی objective است، آمیزه‌ای است از موسیقی و پر. من پرنده‌ها را خیلی شنیده‌ام، پرنده‌ها را خوب دیده‌ام. آرزوی پریدن ولم نکرد. هر وقت روی بلندی می‌ایستادم، نبض من در سمت پرندگی می‌زد. چیزی می‌شدم میان زمین و پرواز.»

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  بلاگر سوگ

نیستی ببینی بازدیدمون چقدر شده…!

  زمان را پاس بدار

سنکا از دیدگاه مصطفی ملکیان

  آگاهی بر سر دو راهی توهم و روح

خواب، نمونه‌ی جالبی از توقف یا تغییر شکل آگاهی است.

  ریچارد رورتی… شعر، فراتر از فلسفه

این کتاب که گزیده‌ای از سخنرانی‌های رورتی در سال ۲۰۰۴ است، دیدگاهی شخصی و تأملی را ارائه می‌دهد که فلسفه را از جاه‌طلبی‌های متافیزیکی سنتی‌اش دور کرده و آن را به عرصه شعر نزدیک می‌سازد.

  نظریه‌ی مشترک مولوی و برشت

برشت برخلاف بیشتر یا همه‌ی نظریه‌دارهای پیش از خود به ما تماشاچی‌ها می‌گوید که شما نباید مجذوب قصه و قهرمان نمایشی بشوید که برای‌تان اجرا می‌شود.