اطلاعات: استاد اسلامی ندوشن (۳ شهریور ۱۳۰۳ ـ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱) متفکر و نویسنده توانایی بود که بیش از هر چیز دل در گرو ایران داشت و بیش از ۷۰ تألیف و ترجمه و صدها مقالهاش گواه است. نوشتار زیر بخشی از کتاب «گردونه روزگار» (گفتگوی کریم فیضی با دکتر شیرین بیانی) است که انتشارات اطلاعات چاپ کرده.
کمتر زوجی همچون شادروان دکتر اسلامی ندوشن و خانم دکتر شیرین بیانی میتوان یافت که نمونه مطلوبی از خانواده، علم و میهن دوستی را این چنین شایسته آینگی کنند. به مناسبت سالگرد درگذشت استاد اسلامی، بخشی از گفتگوی بسیار مفصل با استاد بیانی که بر محور همسر ارجمندشان است، تقدیم میشود.
خانم دکتر بیانی، چیزی که بسیار مهم است، دیدگاه شما درباره آقای دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن است. میخواهم نظرتان را درباره ایشان جویا شوم و در ضمن نظر کلی را در خصوص زندگی شخصیتان بپرسم.
درباره اولین سؤالتان باید بگویم: به باور من، به همسر باید با دو دید متفاوت نگریست: یکی در زندگی خصوصی که آن بحثی جداگانه است و همچنانکه پیداست، کاملاً خصوصی است. آنچه میگذرد، بین آن دو میگذرد و دو نفر همدیگر را میپسندند، دوست میدارند؛ به عشق میاندیشند و به گونه مشترک در یک خانه ـ که به باور من مکان مقدّسی است ـ به سر میبرند. در هزارههای دور گمشده انسانها که نابتر و بیپیرایهتر بودند، هنگامی که بر روی دیوارهها و یا مهرها و مجسمههای ابتدایی یک زوج را تصویر میکردند، این حالت تقدّس را به وضوح نمایان میساختند. از آن روز تا به حال اندیشههای ناب اولیه انسانی تفاوت چندانی نکرده است. رنگ عوض کرده، ولی ماهیتش همان است؛ هر چند انسان قرن بیستویکم در وضع استحالهای نسبتاً بنیادینی قرار دارد و علم جدید در حال بردن انسان ورای طبیعت انسانی اوست؛ ولی عجالتاً ما همانیم که بودیم.
این یک دید است. دید بعدی چیست و چگونه است؟
دید دوم، وضع اجتماعی یک زوج است، زمانی که سر از خانه بیرون میکنند و وارد اجتماع میشوند که این انعکاس همان وضع اول است. اگر کانون خانواده به حقیقت مقدس و نیکو باشد، انعکاس آن نیز در خارج کاملاً همانگونه نمایان میگردد.
طبعاً شما از این اسلامی ندوشن باید برای ما سخن بگویید!
بله، من اکنون از دکتر اسلامی ندوشن، همسرم، ورای اندرون خانه گفتگو میدارم. من زمانی که توان او را برای کاری که در پیش گرفته بود، دریافتم که آن شناساندن فرهنگ ایران است، به گونة ژرف ـ آن گونه که بوده و هست ـ و به خصوص دریافتم که او خود، چه از جهت عقلانی و چه از جهت احساسی، عمیقاً این فرهنگ را دریافته و درک کرده، عزم خود را جزم کردم که همه کوشش خویش را به کار گیرم تا محیطی امن و آرام، توأم با آسایش روحی و جسمی فراهم گردد تا دکتر اسلامی ندوشن، با آرامش خیال و بیهیچ نوع دغدغه مادّی و معنوی، بتواند بخواند، بنویسد، سفر کند و جهانبینی خود را توسعه بخشد. به همین دلیل که توان و قابلیت وی را در این امر خطیر بالا یافتم، همسرم را بر خود مقدّم داشتم. بدین معنی که بیشترین وقت و همّ خود را مصروف او نمودم تا خودم؛ چنان که برای فرزندانم چنین کردم.
تلقی یا دیدگاه کلی شما در باب دکتر اسلامی ندوشن چیست؟
به باور من، محمدعلی اسلامی ندوشن نویسندهای تواناست. نویسنده ذوقی نبوغگونه دارد که دیگران فاقد آنند. رسالت هر نویسنده در این است که بلندگوی کسانی باشد که توان فکر کردن به مسائل گوناگون و مهم را دارند، ولی توان بازگو کردن و پرورانیدن آن را ندارند. یا برعکس برانگیزندة افرادی باشد که هیچگاه به مسائل مهم نپرداختهاند، در حالی که در سویدای ضمیرشان وجود داشته است و اینگونه طریق درست را به آنان رهنمون گردد و بهخصوص جواب سؤالهایشان را بدهد.
به این دلیل که ما ایرانیان در ضمیر آگاه و ناخودآگاه خود، فرهنگ و تمدن خویش را میستاییم، زمانی که نویسندهای چون او، این فرهنگ را زنده، پویا و کارساز در اختیارمان میگذارد، و بهخصوص راه بهرهوری صحیح از آن را به ما میآموزد، مورد قبول قرار میگیرد. من شاهد آنم که جوانان از چهار گوشه ایران ـ که «همه جای ایران سرای من است» ـ پیوسته در کار آنند که او را برای ایراد سخنرانی دعوت کنند، و گاه مورد قبول واقع میشود، باز شاهدم که پس از آن، چگونه این جوانان تشنة دانستن، گرد او جمع میشوند و با سخنانی ساده، بیپیرایه و کاملاً از دل برآمده از وی قدردانی میکنند و همین سبب تشفّی خاطرش از سویی و سبب تشویقش به کار بیشتر از سوی دیگر میگردد.
شما ایشان را نویسندهای میشناسید پیوسته در حال نوشتن و آفرینش.
بله، دکتر اسلامی ندوشن ساعتها مینویسد و ساعتها گفتگو میدارد، بدون اینکه خسته شود؛ زیرا اولاً به آنچه میگوید و مینویسد، ایمان دارد و در کار خود صادق است؛ و این خود به او نیرو و توان مضاعفی میبخشد. ثانیاً دغدغهای برای تلاشی دیگر غیر از آنچه میکند، ندارد. ثالثاً میداند که گفتهها و نوشتههایش ثمربخشاند.
جز جنبه نویسندگی دکتر ندوشن،…
همسرم چند جلد کتاب مفصل درباره زندگی بهخصوص کودکی و جوانی خود نوشته است و یا دیگران درباره او نوشتهاند. دیگر نیازی نیست که من او را معرفی کنم که تکرار است؛ ولی در گذشته، در جایی، به گونه مختصر درباره هنر نویسندگیاش چنین گفتهام: «… اسلامی ندوشن آن مقدار توان نوشتن و خمیرمایه شاعری دارد که برای نوشتن تلاش نکند؛ یعنی وقتی که قلم را روی کاغذ میگذارد، کلمات چون آبشاری از قلم سرازیر شده، روی برگهای کاغذ جاری میگردند و خود به خود عمل گزینش خوبها و کنار زدن بدها انجام میگیرد.»
حاصل این زندگی مشترک پربار چیست؟
مهمترین حاصل و بهتر بگویم نتیجه این زندگی، رامین و مهران هستند. من به تجربه و شاید هم تجربهای «اشراقگونه» دریافتهام انسانی که وظایف خود را در زندگی به انجام رسانیده، وجدانی آسوده داشته و فرزندان نیکویی به بار آورده باشد، هنگام مرگ بسیار خوش و راحت دنیا را ترک میکند. دلیل آن است که گویی وجود خود را در فرزندانش میدمد، مینهد و میرود. به تعبیری دیگر، زندگی خویشتن را به دست آنان میسپارد و آنگاه به خواب ابدی فرو میرود. بدینگونه، زندگی جریان مییابد و به قول مولانا جلالالدین «نو میشود». اگر فرزندانی شایسته و والا پرورش داده و تربیت کرده باشد، در جریان زندگی دریابد که آنان به نحو احسن این ودیعه زندگی را که به دستشان سپردهای تحویل میگیرند و نیکو و فاخر زندگی میکنند، دیگر مرگ نه ترسناک میشود و نه سخت و انسان میمیرد و به آرامش ابدی دست مییابد.
این دقیقاً همان چیزی است که من در گفتگو با دکتر اسلامی ندوشن درک کردهام.
من بر این باورم که فرزندانم ـ رامین و مهران ـ زندگی را به شایستگی از ما تحویل خواهند گرفت؛ و این تشفّی خاطر برای سراسر عمرم کافی است. آنان همسران نیکویی برگزیدهاند که خیلی دوستشان داریم. این دو نیز جزو فرزندان ما هستند. فکر میکنم احساس چنین نزدیکی بسیار مهم و شعفانگیز است. و نوهها زندگی ما را چنان شیرین و خوش کردهاند که هر گاه غمی بر دلم مینشیند، به یاد این دو، غم از دلم میرود؛ و هر گاه در آغوششان میگیرم، گویی بهشت در آغوش من است و این موهبت بزرگی است.
سؤالی هم درباره نقشی که شخصاً در زندگی مشترک ایفا کردهاید.
نمیدانم چه بگویم! همین قدر میدانم که زمانی که مسئولیت زندگی را برعهده گرفتم و مادر شدم، همچنین وارد مرحله کار گردیدم، و اینگونه جامعه نیز مسئولیتی بر دوشم نهاد، روزی با خود خلوت کردم تا موقع و جایگاه نوین خویش را دریابم. ابتدا در این اندیشه شدم که «انسان» بودن مسئولیت خطیری است؛ زیرا انسان «اشرف مخلوقات» است. علاوه بر غرایز که حیوانات نیز از آن بهرمندند، شعور و عقل و دانش و عشق و تجربه که همه با چاشنی احساس، لطیف و ظریف گشته، او را به این مقام والا رسانیده است. پس باید بکوشد تا شایسته مقام «انسانیّت» گردد. سپس به این اندیشه فرورفتم که من ایرانیام، و این خود موهبتی بس بزرگ است که به من ناخواسته ارزانی شده. در سرزمینی چشم به جهان گشودهام که باری گرانقدر و پرارزش بر دوش دارد. فرهنگی ریشهدار و عمیق، ارکان آن را استحکام بخشیده، در کانون جهان قرار داشته و دارد و این مرکزیت او را از سویی مورد توجه، و از سوی دیگر مورد تلاطم قرار داده است. دهها بار در اوج افتخار قرار گرفته که شایسته اوست؛ و دهها بار در حضیض افتاده تا در بوته آزمایشهای سخت تفته گردد؛ و هر بار چون ققنوس از خاکستر خود زاده شده و بر کولهبار تجربهاش افزوده گردیده. به دنبال آن، با خود اندیشیدم که در خانوادهای زاده شدهام که ارکان وجودیاش بر اصول مستحکم مهر، دانش، وطندوستی و نوعپروری استوار میباشد که سعی نموده تا مرا نیز چنین بپرورد؛ و این سرنوشتی مبارک است و این توفیق نصیب من گردیده تا بتوانم همین الگو را در واحد کوچک خانوادهای که خود تشکیل دادهام، به کار گیرم.
و این اتفاق عملاً افتاده است.
از آنجا که گفتم بر این باورم که «خانواده محیطی مقدس است» و در این کلمه، مفاهیم مهمی چون مهر، صمیمیت، یکدلی، خلوص نیت، خرد، تدبیر و حتی دانش نهفته است، با این طرز اندیشه من و همسرم، ما دو تن، در حد توان چنین خانوادهای را پیریزی کردهایم.
در واقع صحبت از یک زندگی توأم با حرکت است در متن اجتماع.
با اندیشه درباره ورود به اجتماع و سیر در خود، بار دیگر دریافتم که راهی را که برای پیشرفت و توفیق در زندگی برگزیدهام، راهی ستوده بوده است: راه دانش و سرانجام دانشگاه. بدین ترتیب دریافتم که سرنوشت، راهنمایی خانواده، خرد و بهخصوص یک احساس درونی، مرا به راهی که در پیش گرفتهام، سوق داده است و من برای ادای دین خود به خانواده و وطنم ایران، بهدرستی تاریخ و دانشگاه را برگزیدهام.
موضوع برمیگردد به ریزهکاریهای معلمی.
اصولاً معلمی کاری دشوار و نفسگیر و در عین حال بسیار شیرین است؛ و من «آموزگاری» را پیشة خود ساختهام. زمانی که زندگی مشترک خود را آغاز کردیم، دکتر اسلامی ندوشن نیز این راه را، منتها به شکلی دیگر کوبیده و طی کرده بود. من در اندیشههای فرهنگی و آثارش، چنان یگانگی با آنچه کسب کرده بودم، یافتم که گویی گردونة افکار فرهنگیام، نیروی کارآمدی را یافته است. این گردونه ایستایی ندارد و هر روز با آموختهها و تجربههای نو، سرعتش فزونی میگیرد؛ زیرا تاریخ و فرهنگ ایران بدایتی دارد، ولی نهایتی بر آن متصوّر نیست.
حقیقت این است که عشق به ایران در ذهن و زبان شما و دکتر اسلامی بسیار پررنگ و محسوس است و کسی نیست که این موضوع را انکار کند.
بله، برای بهتر نمایاندن این سرزمین و برای نمونه به قرن چهارم هجری بازمیگردم و از «مَقْدسی» در کتاب «آفرینش و تاریخ» در قرون گذشته مطلبی نقل میکنم که یکی از گویاترین تعریفها درباره ایران است. او مینویسد: «ایرانشهر باصفاترین و بهترین بخشهای زمین است. هر که آنجا آمد، دیگر نمیخواهد برگردد. ایران در زبان بابِلی به معنی «دل و قلب» است؛ یعنی قلب شهرها، محل دانشوران است و بخشنده و هوشیارند، همه چیز تمام!» و در عهد باستان، ایران را «ناف جهان» میخواندند. (گفته تنسر، در کتاب نامه تنسر به گشتسب). خوب است بدانید که از این تعریفها و توصیفها در منابع دیگر هم وجود دارد.
حال که سخن به ایران و فرهنگ ایرانی انجامید، اجازه بدهید بپرسم: فرهنگ ایرانی را چگونه تحلیل میکنید؟
از دیرباز یعنی از زمانی که فلات ایران وارد زندگی تمدنی و فرهنگی خود گردید تا به امروز، این سرزمین شگفت که بر سر راههای شرق به غرب قرار داشته و دارد، دو نقش متضاد را ایفا کرده است: یکی سدّ و دیگر پل که در بادی امر این مسئله عجیب مینماید. باید توجه داشت که همین اعجاب است که ایران و ایرانی حرفی برای گفتن دارند. «سدّ» از این جهت که به علت موقع ژئوپلتیکی خود، همواره مورد تهاجم اقوام شرقی و غربی قرار داشته و توانسته با گرفتاریها و صرف هزینههای مادّی و معنوی بسیار، در حد امکان دو طرف را از گزند یکدیگر مصون دارد؛ و «پل» از این جهت که چون دالانی در معرض امواج فرهنگی ـ تمدنی غرب و شرق قرار داشته و توانسته از این امواج، گاه هرچند خطرناک، بهره فراوان گیرد. در این میان مهمترین کار ایرانی این بوده که به مرور اندیشههای «بیگانة» دو طرف را بگیرد، بپالاید و آنچه برای خود مثمر میداند، وارد فرهنگش نماید، آن را با جوهرة ملی درآمیزد و از آن میان فرهنگی نو به دنیا عرضه دارد که دیگر نه شرقی و نه غربی، بلکه ایرانی است؛ و این شگرد او طی هزارهها و قرون متمادی بود. نمونههای آن را در آیینها، کندهکاریها و نقشبرجستهها، معماری، فلسفه، عرفان و ادبیات ایران میبینیم؛ و اینگونه جایگاهی خاص، متین و باشکوه یافته است.
ایرانی امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
ای کاش امروزه ایرانی که اکنون نیز با همان پدیده «سد و پل» دست و پنجه نرم میکند، از نیاکان خود بیاموزد! استوار ولی با سیاست و نرمش در برابر غرب و شرق بایستد؛ و هر آنچه به او عرضه میکنند، دریابد؛ هر آنچه مورد نیازش است بگیرد، بقیه را کناری نهد و فرهنگ و تمدن نوین خود را که میبایست آکنده از فنّاوری شگفت جدید باشد، برابر نیازهای روز خویش بسازد. بهخصوص که او توان آن را دارد که این فنّاوریِ گاه خشن و دور از طبیعت انسانی را با اندیشههای عرفانی ـ تاریخی خود تلطیف نماید. از تجربیات گذشتگان در ادبیاتش بهره گیرد که این ادبیات مملو از تجربیاتی است که اغلب با مسائل روز تطابق دارند.
دیدگاه شما نسبت به فرهنگ ایرانی در افق آینده چیست؟
امروزه ایران و ایرانی با مشکلات فراوان داخلی و خارجی روبروست که با آنها مشغول دست و پنجه نرم کردن است. باید بیاموزد که مقهور فرهنگی که از آن او نیست، نشود، بلکه از آن بهره گیرد تا بتواند او نیز در جهان آشفته امروز، چون گذشته حرفی برای گفتن داشته باشد. این گونه که پیش میرود، «دهکده جهانی» که در حال شکل گرفتن است، و یکی از مشخصههای آن «اتحادیّه اروپا» و «پول واحد» آن است و نیز سرعت که از مشخصههای تمدن زمان ماست، تاریخ و فرهنگ ملی و قومی را از بین خواهد برد. آنان بهتدریج این خطر را احساس کردهاند. دیری نخواهد پایید که دیگر «تاریخ» کاربردی نخواهد داشت. تا زمان باقی است، باید از آن سود جوییم و پایههای فرهنگ خود را که لرز در آن افتاده، استحکام بخشیم. به قول حافظ: «دور فلک درنگ ندارد، شتاب کن!»
نفرینی الهی در پس تبعید از بهشت یا رسیدن به وصال از دروازههای متفاوت عشق
فیلسوفان برای مبارزه با مرگهراسی، توصیه میکنند مرگ را پیوسته پیش چشم و در دهان داشته باشیم، پیوسته به آن بیندیشیم، در اینصورت چنین هراسی از میان خواهد رفت؛ هراسی که به گفته میشل مونتنی بردگیآور است و زندگی را همواره با تلخکامی مواجه میسازد.
انسان از بدو تولد، زندگی و زنده بودن را بر مردگی و هیچی و پوچی ترجیح میدهد و این ترجیح، هم ترجیح ذاتی است و هم عُقلائی و استدلالی است.
حافظ به سبب چندبعدی بودن اشعارش و همچنین لحن سرودههایش که گهگاه به کفرگویی نزدیک میشد.
کمتر زوجی همچون شادروان دکتر اسلامی ندوشن و خانم دکتر شیرین بیانی میتوان یافت که نمونه مطلوبی از خانواده، علم و میهن دوستی را این چنین شایسته آینگی کنند.