img
img
img
img
img
هاروکی موراکامی

استعاره‌ای از قرنطینه جهانی

ترجمه: لیلا  عبداللهی

اعتماد: توضیح دادن اینکه «شهر و دیوارهای نامطمئنش» درباره چیست، کار آسانی نیست. رمان با شخصیتی شروع می‌شود که شغلش «خواندن رویاها» است. این رویاها روی قفسه‌های یک کتابخانه نگهداری می‌شوند؛ کتابخانه‌ای که در شهری محصور در دیوارهای بلند قرار دارد، با نگهبانی که بر تنها دروازه ورودی آن نظارت می‌کند و نکته عجیب‌تر اینکه هر فردی در این شهر یک سایه دارد؛ سایه‌ای که می‌تواند مستقل از میزبان خود (یا شاید منبع یا شخص واقعی) زندگی کند. این اولین رمان جدید هاروکی موراکامی پس از شش سال است.

«شهر و دیوارهای نامطمئنش»، بازگشتی است به آثار پیشین او: داستان بلندی که در سال ۱۹۸۰، در ۳۱ سالگی در ژاپن منتشر کرد و سپس رمان «سرزمین عجایب بی‌رحم و ته دنیا» که ۵ سال بعد منتشر شد و تا حدی تلاشی برای بازنگری در آن داستان بود. در اوایل روزهای همه‌گیری کووید، موراکامی که پس از ۴۰ سال نوشتن داستان، احساس می‌کرد بالاخره مهارت و زمان لازم را برای بازگشت به آن ایده دارد- ایده شهری با دیوارهای بلند که در آن ساعت‌ها بی‌عقربه‌اند، مردم سایه‌هایشان را تبعید کرده‌اند و مردی در کتابخانه‌ای مشغول خواندن رویاهای قدیمی است- شروع به نگارش پرتره‌ای گسترده‌تر کرد، هم از این جهان فراواقعی و تقریباً اسطوره‌ای و هم از دنیای به اصطلاح واقعی. نتیجه این تلاش، روایتی است پر از چرخش و جابه‌جایی، با پایانی که عمداً پرسش‌هایی در ذهن ما باقی می‌گذارد: کدام جهان واقعی است و کدام سایه؟ کدام چشم‌انداز فیزیکی است و کدام روان‌شناختی؟ یک انسان چند زندگی می‌تواند داشته باشد؟ و خیال تا چه اندازه می‌تواند قدرتمند باشد؟ آنچه می‌خوانید گفت‌وگوی نشریه نیویورکر با هاروکی موراکامی درباره «شهر و دیوارهای نامطمئنش» و مسائل پیرامونی آن است. این کتاب با ترجمه ندا بهرامی‌نژاد از سوی نشر خوب منتشر شده است.

 توضیح دادن درباره محتوای رمان «شهر و دیوارهای نامطمئنش» سخت است. داستان با مردی آغاز می‌شود که کارش خواندن رویاست. این رویاها در قفسه‌های یک کتابخانه نگهداری می‌شوند، کتابخانه‌ای که در شهری با دیوارهایی بلند واقع شده و نگهبانی تنها دروازه ورود به آن را کنترل می‌کند. هر فرد در این شهر، سایه‌ای دارد که می‌تواند به‌طور مستقل از صاحبش زندگی کند. آیا می‌توانید درباره منشأ این رمان صحبت کنید؟

داستان بلند «شهر و دیوارهای نامطمئنش» که در سال ۱۹۸۰ نوشتم، تنها اثری از من است که اجازه بازنشر آن را نداده‌ام، چون وقتی در مجله منتشر شد، احساس کردم هنوز خام و ناپخته است. مضمون آن داستان برای من بسیار مهم بود، نوعی نقطه آغازین برای حرفه نویسندگی‌ام. اما آن زمان مهارت کافی برای اجرای درست آن را نداشتم. تصمیم گرفتم روزی که تجربه لازم را کسب کردم، بازنویسی‌اش کنم. ولی زندگی با پروژه‌های دیگر پر شد و ۴۰ سال گذشت تا اینکه در دهه هفتاد زندگی‌ام گفتم دیگر وقتش رسیده. حالا که آن را کامل کردم، احساس آسودگی عمیقی دارم.

«شهر و دیوارهای نامطمئنش» بازگشتی به آثار اولیه شماست. چرا تصمیم گرفتید پس از ۴۰ سال دوباره سراغ این داستان بیایید؟

آن داستان بلند در ابتدا نوعی منظره ذهنی اساسی برای من بود، ولی آن زمان مهارت نوشتن کافی نداشتم. آن داستان مثل استخوان ماهی در گلویم گیر کرده بود. همیشه می‌خواستم نسخه‌ای کامل‌تر و قوی‌تر از آن دنیا خلق کنم.

آیا «سرزمین عجایب بی‌رحم و ته دنیا» تلاشی برای بازنویسی آن داستان بلند بود؟

آن رمان تلاش اولم برای بازنویسی بود، ولی حالا فکر می‌کنم زمانش درست نبود. آن موقع جوان بودم و ناپخته. حالا می‌دانم که می‌خواستم داستانی آرام‌تر و تاملی‌تر بنویسم.

دو فضای داستانی وجود دارد، یکی دنیای واقعی و یکی شهری عجیب و دیوار کشیده. آیا شما برداشت خاصی از هویت آن شهر دارید؟

آن شهر استعاره‌ای از قرنطینه جهانی است. اینکه چگونه انزوا و همدلی می‌توانند همزمان وجود داشته باشند، یکی از موضوعات اصلی رمان بود.

در داستان، دختر به شخصیت اصلی می‌گوید که نسخه واقعی‌اش در آن شهر است و آن که در دنیای واقعی می‌بیند فقط سایه‌ای است. چرا این جابه‌جایی میان سایه و اصل مهم است؟

این پرسش‌ها اساس رمان من هستند: واقعیت کجاست؟ معنی‌اش چیست؟ آیا ما اصلاً انتخابی داریم؟ من نمی‌خواهم پاسخ بدهم، بلکه می‌خواهم خواننده فکر کند.

آیا دوست دارید خواننده را با سوال رها کنید؟

بله، یک رمان خوب همیشه باید سوال‌هایی جذاب مطرح کند، نه اینکه پاسخ ساده بدهد. من ردپاهایی در داستان می‌گذارم تا خواننده پایان خودش را پیدا کند.

اگر مجبور بودید یکی از این دو دنیا را انتخاب کنید، کدام را برمی‌گزیدید؟

این سوال، هسته اصلی رمان است. شما کدام را انتخاب می‌کنید؟ و آیا اصلاً حق انتخابی داریم؟

آیا از داستان‌هایی مثل «سایه» از اندرسن یا «ویلیام ویلسون» از پو الهام گرفته‌اید؟

داستان اندرسن را بعداً خواندم. ولی «ویلیام ویلسون» از پو را دوست دارم.

در این رمان، سایه‌ها نقش مهمی دارند. چرا این مفهوم برایتان جالب است؟

شخصیت‌های اول داستان‌هایم، خود واقعی من نیستند، بلکه «منِ ممکن» هستند. ایده اینکه انسان‌ها از «خودهای» مختلف تشکیل شده‌اند و شاید سایه و خود واقعی قابل جایگزینی باشند، برایم جذاب است.

بازگشت به اثر قدیمی باعث شد ببینید که چقدر تغییر کرده‌اید؟

بله، خیلی. حالا احساس می‌کنم توانایی نوشتن درباره هر چیزی را دارم. این حس، برایم شادی بزرگی است.

در این رمان، به زیبایی درباره تنهایی، اشتیاق و عشق می‌نویسید. داستان‌های سوررئال و جادویی چه چیزی درباره این مفاهیم می‌توانند بگویند که داستان‌های واقع‌گرا نمی‌توانند؟

من هیچ وقت سبک خودم را سوررئال یا رئالیسم جادویی نمی‌دانم. فقط داستان‌هایی را می‌نویسم که می‌خواهم بنویسم، به سبکی که برایم طبیعی است. داستان مثل آب جاری پیش می‌رود و من فقط آن را به کلمات تبدیل می‌کنم.

شما نگارش این رمان را در مارس ۲۰۲۰ آغاز کردید، زمانی‌که قرنطینه در جریان بود. فکر می‌کنید آن موقعیت بر نوشتن این رمان تاثیر گذاشت؟

بله، نوشتن این رمان نیاز به سکوت و تامل داشت که شرایط آن دوران فراهم می‌کرد. شاید آن شهر دیوار کشیده استعاره‌ای از قرنطینه جهانی باشد. اینکه چطور انزوا و همدلی می‌توانند همزمان وجود داشته باشند، یکی از تم‌های اصلی این رمان است.

آیا اثر دیگری هست که بخواهید بازنویسی‌اش کنید؟

نه، آثاری هستند که از آنها رضایت ندارم، اما نمی‌خواهم بازنویسی‌شان کنم. بعضی اشتباه‌ها در زندگی لازم و اجتناب‌ناپذیرند.

شما گفته‌اید که هر آنچه درباره نوشتن می‌دانید از موسیقی یاد گرفته‌اید. آیا هنوز هم موسیقی برایتان آموزنده است؟

بیشترین تاثیر موسیقی در جوانی رخ می‌دهد. من در آن دوران چیزهای زیادی از موسیقی آموختم. حالا فقط از شنیدن موسیقی خوب لذت می‌برم.

شما عاشق اسکات فیتزجرالد هستید و «گتسبی بزرگ» را به ژاپنی ترجمه کرده‌اید. ترجمه آن کتاب چه تاثیری بر درکتان از آن داشت؟

هنگام ترجمه «گتسبی بزرگ» احساس کردم که این رمان کامل است؛ نه چیزی کم دارد و نه چیزی اضافه. ترجمه‌اش برایم هم دشوار و هم سرشار از لذت بود.

آیا ترجمه آثار نویسندگان دیگر روی نوشتن شما تاثیر دارد؟

قطعاً، ترجمه نوعی مطالعه عمیق و دقیق است. کمکم کرده سبک نوشتنم را پالایش کنم.

آیا هنوز دوست دارید تغییراتی در خودتان ایجاد کنید؟

نه چیز خاصی، ولی حس می‌کنم این تغییرات باید به شکل طبیعی و از طریق نوشتن رخ بدهند.

آیا اتفاقات تلخ جهانی مثل جنگ‌ها تاثیری بر نوشتن شما داشته‌اند؟

بله، احساس می‌کنم دنیا پس از پاندمی به سمت گذشته عقبگرد کرده، مثل قرون وسطی. جهانی شدن عقب نشسته. شاید این شهر دیوار کشیده بازتاب همین وضعیت باشد.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  استعاره‌ای از قرنطینه جهانی

گفت‌وگو با هاروکی موراکامی درباره «شهر و دیوارهای نامطمئنش»

  امید کانت برای نجات عصر آشوب

پاسخ فیلسوف قرن هجدهم به مسائل امروز ما

  هرکس نردبان خود را دارد

گفت‌وگوی اختصاصی با لودمیلا اولیستکایا نویسنده کتاب «نردبان یعقوب»

  سیاستمداران بیشترین سود را از هوش مصنوعی می‌برند!

گفت‌وگو با غلامحسین ابراهیمی دینانی

  گوش مترجم باید بدهکار زبان مردم باشد

مترجمان زیادی داریم که نه زبان مبدا را می‌شناسند، نه فارسی را