مقالهی حاضر به بررسی مفهوم «آگاهی» میپردازد و آن را در تقابل با دو برداشت رایج قرار میدهد: یکی اینکه آگاهی نوعی توهم است، و دیگری اینکه آگاهی همان روح یا موجودیتی متافیزیکی است. نویسنده تلاش میکند تا با استفاده از نظریهای بهنام «نظریهی سهگانه هوشیاری»، جایگاه واقعی آگاهی را بهعنوان یک پدیدهی شناختی بازتعریف کند. بر اساس این نظریه، آگاهی نه توهم است و نه روح؛ بلکه تجربهای ذهنی و ساختارمند است که در تعامل با توجه، انتخاب، و تصمیمگیری شکل میگیرد.
آگاهی اغلب با هوشیاری اشتباه گرفته میشود. در حالی که هوشیاری، آگاهی کلی فرد از محیط و خود است، آگاهی به تجربهی ذهنی لحظهای، انتخابمحور و وابسته به توجه ارادی اشاره دارد. برخلاف نظریاتی که آگاهی را توهمی ساختهشده از تفسیرهای ذهن میدانند، این مقاله تأکید دارد که آگاهی خود پایهای برای درک واقعیت و تصمیمگیری آگاهانه است.
این نظریه، انسان را متشکل از سه رکن میداند:
بر اساس این مدل، آگاهی در چهار مرحلهی متوالی شکل میگیرد:
۱. پیشاگزینش: دادههای درونی و بیرونی بهطور ناخودآگاه پردازش میشوند.
۲. گزینش: توجه بهطور خودکار یا ارادی برخی از این دادهها را انتخاب میکند.
۳. تبدیل: دادههای انتخابشده به تجربهی ذهنی فردی تبدیل میشوند.
۴. پساتبدیل: اطلاعات این تجربهها مبنای تصمیمگیری، حافظه، و دیگر فرایندهای شناختی قرار میگیرند.
منتقدانی چون دنت بر این باورند که آگاهی توهمی بیش نیست که برای تفسیر واقعیت خلق شده؛ اما مقاله با نشاندادن چهار مرحلهی شکلگیری آگاهی، نشان میدهد که چنین دیدگاهی تنها به مرحلهی اول یعنی پیشاگزینش توجه دارد و سه مرحلهی دیگر را نادیده میگیرد.
از دیدگاه نویسنده، آگاهی یک توانمندی شناختی برای ایجاد «معنا» و «انتخاب آزادانه» است، نه یک خطای ادراکی. البته، توهم نیز نوعی آگاهی است، اما آگاهیِ نادرست از اطلاعاتِ ناقص. تفاوت آنجا آشکار میشود که در توهم، نهتنها مرحلهی پیشاگزینش دچار خطا میشود، بلکه مرحلهی پساتبدیل که باید آگاهی را با حافظه و منطق مقایسه کند نیز مختل میگردد. همچنین، آگاهی یک تجربه مشترک است در حالی که «توهم» یک تجربه انفرادی غیر قابل اشتراک است. فردی که دچار توهم است، تجربهای را از یک حس بدنی و یا واقعهایی محیطی دارد که نمیتواند با دیگران به اشتراک بگذارد. در مقابل، آگاهی، گرچه در اصل تجربهای ذهنی و شخصی است، اما این تجربه تا حد زیادی قابل اشتراکگذاری و درک توسط دیگران به گونهای مشابه است. اگر آگاهی را نوعی توهم بدانیم، پس حتی نظریه این صاحبان نظر نیز چیزی جز توهم آنها نبوده است!
توجه، کلید ورود دادهها به آگاهی است. نظریه سهگانه مطرح میسازد که ابتدا همه دادهها از محیط، اطراف، بدن و افکار در ذهن پردازش میشوند و سپس یکی از آنها وارد آگاهی میشود. اما تمایز مهم نظریه سهگانه این است که نقش «عاملیت» یا اراده را وارد بازی میکند: توجه میتواند خودکار باشد (الگوریتمی، مشابه عملکرد هوش مصنوعی) یا ارادی (مختص هوش طبیعی). فقط توجه ارادی است که محور آگاهی واقعی انسان را میسازد.
مرحلهی «تبدیل» همان نقطهای است که اطلاعات فیزیکی و عینی به تجربهی ذهنی و آگاهانه تبدیل میشوند. این مرحله که از آن به عنوان «مسئلهی دشوار هوشیاری» یاد میشود، همچنان برای علوم فیزیکی ناشناخته است. به همین دلیل برخی نظریهپردازان، از درک این مرحله عاجز مانده و آن را انکار میکنند. اما نویسنده با تاکید بر تفاوتهای اطلاعات قبل و بعد از تبدیل، این مرحله را پایهی ارادهی آزاد میداند.
خواب، نمونهی جالبی از توقف یا تغییر شکل آگاهی است. در رؤیا، اطلاعات از ناخودآگاه سرچشمه میگیرد و اغلب از فیلتر آگاهی عبور نمیکند. در مواردی نادر، فرد به خواب بودن خود آگاه میشود (رؤیای شفاف) که در آن، نوعی تجربهی آگاهی محدود و گذرا رخ میدهد. در این حالت نیز، آگاهی از واقعیت فاصله میگیرد، اما موقتی و برگشتپذیر است.
برخی افراد، آگاهی را با روح یکی میدانند. اما مقاله با دلایلی روشن، این دو را متمایز میسازد:
در نتیجه، نویسنده معتقد است که آگاهی با وجود ارزش بالای مفهومیاش، با ساختار روح تفاوت بنیادی دارد و نمیتوان آن را بهعنوان یک جوهر متافیزیکی درک کرد. لازم به یادآوری است که هدف از بیان نکات تمایز بین آگاهی و روح، نفی باور به وجود روح یا امکان وجود آن نیست. بلکه، قصد این مقاله تاکید بر این امر است که شناخت ما از آگاهی، بهعنوان یک تجربه ذهنی و شناختی منتج از فعالیت ذهن، با مفهوم سنتی روح بهعنوان موجودیتی غیرمادی، جاودان، مستقل و پیوسته منطبق نیست.
مقاله نتیجه میگیرد که آگاهی، ساختاری پویا و در حال تحول است که از تعامل دادهها، توجه، تصمیمگیری و تجربهی ذهنی پدید میآید. برخلاف دیدگاههایی که آن را توهم یا روح میدانند، آگاهی یک فرآیند شناختی پیچیده و قابل بررسی است، هرچند هنوز بسیاری از جنبههای آن ناشناخته مانده است.
نشانی وبسایت نویسنده: https://drashkanfarhadi.com/home-farsi
.
نیستی ببینی بازدیدمون چقدر شده…!
سنکا از دیدگاه مصطفی ملکیان
خواب، نمونهی جالبی از توقف یا تغییر شکل آگاهی است.
این کتاب که گزیدهای از سخنرانیهای رورتی در سال ۲۰۰۴ است، دیدگاهی شخصی و تأملی را ارائه میدهد که فلسفه را از جاهطلبیهای متافیزیکی سنتیاش دور کرده و آن را به عرصه شعر نزدیک میسازد.
برشت برخلاف بیشتر یا همهی نظریهدارهای پیش از خود به ما تماشاچیها میگوید که شما نباید مجذوب قصه و قهرمان نمایشی بشوید که برایتان اجرا میشود.