آوانگارد: رمان استاد یک اثر شرقی جذاب به قلم یاسوناری کاواباتا، نویسندهی ژاپنی، است. این اثر گزارشی سوزناک و دقیق دربارهی یک مسابقهی گو در سال ۱۹۳۸ هست که در آن به زندگی استادی در این بازی میپردازد.
بازی گو کهنترین بازی رومیزی جهان است. این بازی، که بهصورت دو نفره انجام میشود، علیرغم قوانین سادهای که دارد استراتژیهای پیچیدهای را میطلبد. گو بر صفحهای شطرنجی با مهرههای سیاه (سنگ) و سفید (صدف) بازی میشود و هزاران سال است که بیتغییر باقی مانده است. خاستگاه آن آسیای میانه است و در سدهی هشتم از طریق چین وارد ژاپن شده است.
استاد وقایعنامهای وفادار از سرگذشت شوسایی، استاد و بیستویکمین وارث هونیمبو، است که یاسوناری کاواباتا آن را از نگاه خود روایت میکند. این رمان نخستینبار بهصورت سریالی در سال ۱۹۵۱ منتشر شد. کاواباتا آن را بهترین اثر خود میداند.
استاد روایتی از یک بازی طولانی گو در سال ۱۹۳۸ بین استاد محترم آن شوسایی و بازیکنی جوان به نام اوتاکه است. این مسابقه تقریباً شش ماه به طول انجامید و آخرین مسابقهی شوسایی در دوران حرفهایاش به شمار میرفت. رمان با مرگ استاد آغاز میشود.
«شوسایی، استاد گو، بیستویکمین وارث هونیمبو، بامدادان ۱۸ ژانویهی ۱۹۴۰، در آتامی، مسافرخانهی اوروکیا، درگذشت. او به حساب شرقی شصتوهفت سال داشت.»
در این رمان، کاواباتا چندین تِم را گنجانده است. جنبهی مرکزی رمان مبارزه بین یک بازیکن مسنتر که دیگر قدرتهایش تحلیل رفته و یک جوان پر از چالش، که نمایانگر چرخهی زندگی و تضاد بین نسلهاست، اتفاق میافتد. کاواباتا به این اشاره میکند که بخشی از تنشهای داستان ناشی از شکاف بین سنتهای قدیمیو عملگرایی جدید است.
کاواباتا بیشتر به تضادهای درونی بازیکنان علاقهمند است تا تضادی که بین آنها جریان دارد. این رمان، بهوضوح، مبارزات خستهکنندهی درونی شوسایی و اوتاکه را تحت فشار بازی و زندگیهایشان در خارج از آن توصیف میکند.
«نور کرکرههای نیمه باز به پاها میرسید و نور سقف به قسمت زیرین صورت میخورد؛ و پیشانی در سایه بود چون سرکمیرو به عقب کج بود. نور از فک به گونهها میخورد و از آنجا به سمت برآمدگی ابروها و چشمهای تهی و پل بینی میرفت. با نگاهی از نزدیکتر، دیدم که لب پایینی در سایه است و لب بالایی روشن، و بینشان، در سایهی عمیق دهان، یکی از دندانهای بالایی دیده میشود.»
این رمان در سال ۱۹۷۲ توسط ادوارد سایدن ستیکر به زبان انگلیسی ترجمه شد. ترجمهی او براساس یک تجدید نظر بعدی از اثر کاواباتا بود که نسبت به نسخهی اصلی ژاپنی رمان را تا حدی کوتاهتر کرده است. این رمان به بیش از دوازده زبان دیگر ترجمه شده است و یکی از محبوبترین و موفقترین آثار کاواباتا باقی مانده است.
«هرچند استاد مثل همیشه ساکت بود، اما کورسوی امیدی بر صورتش میدوید چنان که گویی سایهی پرندهای را که میگذرد اسیر کرده باشد، من معذب بودم اما به خواب هم نمیدیدم که استاد دو روز پس از نقل حکایت نشانهی طول عمر که از سلمانیاش خواسته بود نچیدنش، بمیرد.»
یاسوناری کاواباتا، زادهی ۱۱ ژوئن ۱۸۹۹، نویسندهی داستانهای کوتاه و رمان و نخستین نویسندهی ژاپنی بود که برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. او در سال ۱۹۲۴ از دانشگاه امپراتوری توکیو در رشتهی ادبیات فارغالتحصیل شد. اولین اثر موفق او، رقاصهی ایزو، در سال ۱۹۲۵ به چاپ رسید. در سال ۱۹۴۵، یکی از بهترین آثارش، آوای کوهستان، را نوشت و در سال ۱۹۶۸ موفق به دریافت جایزهی نوبل شد.
از دیگر آثار مطرح او میتوان به سرزمین برفی، هزار درنا، خانهی خوبرویان خفته، زیبایی و افسردگی، کیوتو و قلمرو رؤیایی سپید اشاره کرد.
او را میتوان بهنوعی حلقهی گمشده بین داستایفسکی و نویسندگان مدرن قرن بیستم دانست.
داستان دستنوشته «حیوانات شبرو» داستان یک جنایت وحشتناک است.
این اثر گزارشی سوزناک و دقیق دربارهی یک مسابقهی گو در سال ۱۹۳۸ هست که در آن به زندگی استادی در این بازی میپردازد.
پسر مارکز در مقدمهی کتاب بهخوبی اشاره میکند که خلق این اثر، مسابقهایست میان کمالگرایی هنرمند و محو شدن قوای ذهنیاش.
کتاب «ماشین زمان» رمانی دربارهی اصلاحات اجتماعی در بریتانیا است، و بهخصوص، دربارهی قدرت ویرانگرِ شکاف میان طبقات اجتماعی در آن.